امید در نامیدی
يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۵۷ ب.ظ
آخرین پله برقی مترو تجریش به سمت ایستگاه بود. دوتا زن جلوی من با همدیگه بلند بلند داشتند حرف میزدند.
( پس من سوء قصدی برای گوش دادن نداشتم تمام) یکیشون به اون یکی میگفت: اوا نیکی جون ( هرگونه تشابه اسم یک تصادف است به دور از هرگونه انگیزه ) دیدی امیدم زن گرفت پرید رفت؟ اون یکی هم با یه صدای آرومتر با رگه هایی از ناامیدی و ناراحتی در تایید گفت: آره بچه دارم شده پریاجون... باز اون یکی گفت: اشکال نداره قربونت برم مثل امید کم نیست؛ در ناامیدی بسی امید است...
بابا حرف درست و حسابی حاوی ه اشارات اخلاقی و تلمیحی به مثل ها و ابیات دارید خب بلند بلند بگید استفاده کنیم... به قول اون بنده خدا مرسی اه...
( پس من سوء قصدی برای گوش دادن نداشتم تمام) یکیشون به اون یکی میگفت: اوا نیکی جون ( هرگونه تشابه اسم یک تصادف است به دور از هرگونه انگیزه ) دیدی امیدم زن گرفت پرید رفت؟ اون یکی هم با یه صدای آرومتر با رگه هایی از ناامیدی و ناراحتی در تایید گفت: آره بچه دارم شده پریاجون... باز اون یکی گفت: اشکال نداره قربونت برم مثل امید کم نیست؛ در ناامیدی بسی امید است...
بابا حرف درست و حسابی حاوی ه اشارات اخلاقی و تلمیحی به مثل ها و ابیات دارید خب بلند بلند بگید استفاده کنیم... به قول اون بنده خدا مرسی اه...
- ۹۵/۱۲/۱۵