توانگرند و درویشند
"" توانگران که به جنب سرای درویشند
مروت است که هر وقت به او بیندیشند/
تو ای توانگر حسن از غنای درویشان
خبر نداری اگر خسته اند و گر ریشند/ ( حاشیه از جناب سعدی : تو را نادیدن ما غم نباشد ؛ که در خیلت به از ما کم نباشد / من از دست تو در عالم نهم روی ؛ ولیکن چون تو در عالم نباشد ...)
تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید
که دوستان تو چندان که میکشی بیشند/ ( حاشیه از خودم؛ بیتی از غزلی سه گانه که قبلا گفتم: منی که پیش روی چشم او از غصه میمردم ؛ کجا وقتی خورم بر جان خود سوگند می آید ...)
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران
که دوستان وفادار بهتر از خویشند/
غلام همت رندان و پاکبازانم
که از محبت با دوست دشمن خویشند/
هر آینه لب شیرین جواب تلخ دهد
چنانکه صاحب نوشند ضارب نیشند/
تو عاشقان مسلم ندیده ای سعدی
که تیغ بر سر و سربنده وار در پیشند/
نه چون منند و نه مسکین حریص کوته دست
که ترک هر دوجهان گفته اند و درویشند/ ""
- ۹۶/۰۱/۱۵