مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

روزگار از دست رفته

سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۰۰ ب.ظ

دانشگاه برای من تبادرکننده تلخی است تا شیرینی.. دانشگاه برای من یک جای پرت دورافتاده است که آخر نفهمیدم دقیقا چرا وقتم را برای رفتن به آنجا تلف میکنم.. دانشگاه، اصلا خود کلمه دانشگاه مرا ناراحت میکند.. اساتیدی که نمیفهمند چه بگویند و هیچ دغدغه و مسئولیتی نسبت به دانشجویان خود ندارند و دانشجویان و همکلاسی‌هایی که فرسنگها از هم دورند... یک محیط سرد که انگار سکوت حرف اول و آخر است... خاکستر مرگ پاشیده بودند در آن فضا.. تبلور آینده‌ای که بعید است به آن برسی و محل هلاکت آرزوی دلخوش‌کننده قلبهایمان... دانشگاه یعنی تکرار وحشت تنهایی در سایه عادت هرروز خستگی‌‌ای مه‌آلود... دانشگاه یعنی رجحان دیگران بر تو به دلیل بی‌دلیلی... دانشگاه یعنی درد دیدن، دردکشیدن، درد شنیدن و دردگفتن به طعم جبر تلخی یک کام از سیگار.. غرور، حسد، غیبت‌شنیدن و بدگویی کردن و دروغ گفتن و تظاهر کردن شاخه‌هایی که از برگهای سبزشان کاسته میشود و بر ازدحام همهمه غصه کنار بوفه افزوده میشود.. چشمانی که تو را میپایند و تو نمیدانی که هستند و برای چه روی تو متمرکز شده‌اند.. دانشگاه یعنی تمرین بی‌اعتنایی و به رنگ‌مجسمه درآمدن... دانشگاه یعنی بی‌باوری به همه شاه‌کلمات انسانی... دانشگاه یعنی فخرفروشی گنجشککانی که بال و پرشان یک انگشت است و آسمانشان قفس اندیشه کوتاهشان.. دانشگاه یعنی شکستن احساسات نرم زیر پای عابران اجانب دانشکده‌های بغلی.. دانشگاه یعنی برچسب به دردنخوری و انقضاء بر پاکی کودکی... دانشگاه یعنی تجلی بی‌هویتی و نمود فرار انسان به سمت مقصدی که خود وحشتش می‌آید نامش را به زبان آورد.. دانشگاه یعنی قلب محکوم به صبر و نفرت نگاههایی تهوع‌آور.. دانشگاه یعنی دوستی و بیگانگی... دانشگاه یعنی تلاقی دو نگاه درحالیکه نمیدانی مردمک هر نگاه چه رنگی است چه برسد به اینکه بدانی پشت هر نگاه چه کسی تو را میبیند.. دانشگاه یعنی دلتنگی، دلتنگی دلتنگی... دانشگاه یعنی ماسیدن شعر در لب و دندان قلم... تا فردا صبح میتوانم بنویسم و بنالم؟ اما خلاصه آنکه برای من، این رنج ناراحت‌کننده در ادامه رنج همیشگی‌ام در زیستن و حیات در حیاط تعلیم و تعلم اتفاق افتاد.. رفیقی میگفت گه‌دانی، آری مع‌الاسف گه‌دانی...

 گمان نمیکنم این زخم سیاه هیچوقت از سینه ساده و مهرباور من پاک شود... که زندگی جز این نیست و دانشگاه یعنی ترسیم آینده‌ای هیچ و شروع اندیشه‌ای پوچ...

حال با همه این حال بدی که نصیب من شده است، چگونه و با چه انگیزه و اراده‌ای قدم در راه بگذارم تا دوباره به آن چهارگوشه بی‌معنی برگردم؟!...

  • م.پ

نظرات  (۴)

جدای از بی توجهی به شالوده و اساس دانشگاه و حاصل نشدن آنچه که باید و انتظار میرود، این حد از منفی نگری و... بنظر اغراق آمیز می آید ، چراکه به قول جناب بروس لی؛ شرایط مهم نیستند،من برای خود فرصت ها را ایجاد میکنم .همچنین به گفته یکی از بزرگان "برای شکست هایتان ناراحت نشوید،برای فرصتهایی که بدون امتحان کردنشان از دست میدادید ناراحت باشید."
پاسخ:
اول خیلی ممنون و به خاطر نقل قولتان... اما من منصفانه حرف زدم، همینطور محتاطانه و ... هیواخان یا خانم شما یا اونجایی که من منظورم هست نبوده‌اید یا لااقل من از دریچه نگاه خودم دارم حرف میزنم و خب من منم و شما شما و شاید ماجرا دومی است، نمیدانم... نقل و نقد این حرفها نیست که اگر به حرف بود اولین نفر خودم را مخاطب حمله قرار میدادم.. مساله حال بدی است که دچارش هستم و جز به عنایت خدا به چیزی دل نبسته‌ام...
عرض پوزش اگر نظر بنده موجب تکدر خاطرتان شد.فقط، اینکه میگویم بنظر اغراق آمیز بدین دلیل که از نظر بنده حداقل دستاورد ما از دانشگاه و دانشکده حقوق بهشتی میتوانسته یا میتواند یافتن دوستی جدید،بهره مندی از نقطه نظرات علمی گوناگون،الگو پذیری یا الگو شدن در زمینه های مختلف  و حتی انگیزه شدن یا انگیزه پیدا کردن بر اثر محیط و...باشد.
بله لا حول و لا قوه الا بالله...
پاسخ:
این حرف شما بگمانم تناقضی با حرف من ندارد.. اما بهرحال، از ما که گذشت ان‌شاءالله اگر شما هم‌چنان مشغول هستید موفق باشید و این مواردی که ذکر کردید برایتان به بهترین حالت اتفاق بیفتد...
رفیقی پیدا نکردی اونجا؟ 
پاسخ:
فرزاااد برووووو..‌ نایست مانع کسب نشو اینجا خط‌خطیت میکنما :)) چرا یکیش خود خرت :)
من تو زندگیم فقط خر یه نفر میشم. والسلام. اگر دنبال خری عجالتا رو ما حساب نکن که ما از قبل اجیر شدیم 
پاسخ:
استغفرالله فرزادخان نفرمایید شوخیشم قشنگ نیست شما تاج سری گل پسری ما خر کی باشیم که شما رو خر خودمون فرض کنیم چوبکاری میفرمایید.. حالا ناقلا خر کی شدی؟! :) نگو نه که دل ما زودباوره زودباوره چون از شما جز صفا و صدق ندیدیم ندیدیم پس رو حرفی که زدی باس بمونی، ما رو حرف آق فرزاد حساب باز میکنیم میلیاردی تریلیاردی( حالا یکی دوتاش به مشکل خورده یه وقت نترس احیانا اگر اومدن سر وقتت به جرم اختلاس بگیرنت..)، جیکمون درنمیاد وقتی حرفش بیاد، حرفش ردخور نداره رو جفت تخم چشم ماست نگو نه که عاصیمون نکنی جون داداشی چییی داااش.. اونکه داش فرزاد خرش بشه چقدر خرش برو داره، اون کیه دیگه که فرزاد شنگله خودش رو خرش میدونه خدایا عظمتو یاللعجب مصبتو شکر اوس کریم با ما نه ولی با اونا آره  آره آره؟ آره آره؟ آجر پاره :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی