مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

خسته‌ام

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۳۴ ب.ظ

خسته‌ام، خسته خسته خسته خسته.... امروز یک کاری کردم که علی‌الظاهر مثل قدیم می‌شد حالم را خوب کند، اما نکرد. کار خوب هم بکنم پشیمانی در پی‌اش می‌آید. سر ذوق بیاورد، دید بدهد،‌ نه... در محفلی شعر خواندم و تشویق شدم ولی انگار دیگر منتظر تشویق هم نیستم، یعنی نه اینکه به خودم تلقین کنم که مصطفی خودت را نگیر و نباز و ذوق نکن نه، انگار مهم نبود اصلا، چیزی به من افزوده نشد، انگار هیچ چشمی را طلب نمیکردم، انگار هیچ چشمی برای من نبود، مرا نمیشناخت، دیگر کسی را نمیشناسم، حتی آنان که میشناختم هم دارم تردید میکنم در شناختنشان... در شلوغی‌ها گم میشوم، در شلوغی هضم میشوم، دیگر این من یک من سرافراز نیست که مانند پرچمی برای خودش در هر جایی در اهتزاز باشد و رخ بنماید.. خسته‌ام، خسته‌ام، روحم جسمم، کاری نکنم خسته‌ام، کاری بکنم خسته‌ام، از فکر کردنی که فکر کردن نیست خسته‌ام، از خوابیدنی که خوابیدن نیست خسته‌ام و از بیداری که تنها مرا گیچ میکند... از اینکه می‌خندم و میخندانم و در آخر هنوز اینقدر ناراحتم... خدایا خدایا خدایا! نفسم بالا نمی‌آید انگار، به صورت هیچ کس نمیتوانم نگاه کنم، به جایی خیره میشوم که مات است، تصاویر شفاف نیست، اصوات واضح نیست، چقدر این احساسات ناب کدر است، چقدر آسمان اینجا تاریک و خاکستری است... از قیافه‌ام از خودم... خدایا خدایا... من چه انسان بی‌ارزشی هستم که آفریده‌ای؟! بود و نبود من، وجود من چه اهمیّتی داشت که..‌ عجب عدمی است این وجود من... همه این حرفها کصشر محض است، حالم گرفته است، دلم گرفته است، از خودم بدم می‌آید، از همه کارهایی که کرده‌ام بدم می‌آید، از من دیروزم، من امروز و فردا و انگار همیشگی‌ام.. از اینکه مجبورم در این وبلاگ لعنتی چیزهایی بنویسم که با عزت نفس و شخصیتم در تضاد و تقابل است بدم می‌آید.. از این تنهایی لعنتی بدم می‌آید، از اینکه دوستان مرا یاد میکنند بدم می‌آید، مگر من که هستم که هنوز در یادتان هستم؟!... از حرفهای الکی‌ای که میتوانست زده شود و اینقدر بغرنج نبود، از این تنهایی هم‌زده، از این زیستن ناهموار بیهوده‌ی بی‌هدف... مرا ببخشید، نه چرا ببخشید، به جهنم که نبخشید، من نیز نمی‌بخشم... می‌بخشم، چه فرقی میکند اصلا... یک گام جلوترت را اگر دیدی و می‌بینی خدایت را شکر کن... از اینکه هیچ چیزی دیگر نمیخواهم... خسته‌ام...

  • م.پ

نظرات  (۱)

اللّهمَّ وَ نظُر اِلَیَّ وَ نظُر لی فی جمیعِ اُموری ، فَاِنَّکَ ان وکَلتنی اِلی نفسی عَجَزتُ عنها و لم اُقِم مَصلَحَتُها ...

پاسخ:
خیلی خوب
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی