چقدر در این وبلاگ نوشتهام، از سر تنهایی، به گزافه و به اندازه، تلخ و ترش و خنک، با خستگی و از سر وجدان و نشاط و زندگی، میل به زندگی بود، میل به اثر گذاشتن در عین قبول تنهایی و چندان دیده نشدن، یک حیات خلوت برای بودن! من اهل نقطه نیستم زیاد، اهل ویرگولم! شاید اگر کسی درست خوانده باشد مرا این را فهمیده باشد ولی تا کنون هیچکس حتی نزدیکترین دوستانم به این موضوع اشاره نکردهاند! چرا ویرگول چون حرفها به گمان من هیچوقت تمام و کمال و واضح به زبان نمیآیند و نیاز به ادامه دادن است برای درستتر فهمیده شدن، البته تا آنجایی که موضوع هتک نشود و حوصله مخاطب ضایع نگردد.. نقطه یعنی تمام، وقتی زیاد نقطه میگذاری خواه ناخواه داری این را القا میکنی که من اینقدر دانا هستم و اعتماد به نفس دارم که واضع کلمات در جای درستشانم! هر جمله را تمام و کمال با معنای روشن در بطن آن میتوانم بگویم. به گمانم گندهگویی بزرگی است! نقطه گاه معنی پایان دارد، یعنی بس است دیگر حرفی ندارم با تو! برای همین است وقتی به کسی میگویی دوستت دارم، فرق است بین اینکه بگوید "ممنون." و "ممنون.." و "ممنون⚘" همین کلمه خشک و خالی که حتی توی ذوق عاشق میزند هم میتواند مهربانتر ادا شود تا زمختتر! ناراحتی من از تو برای بیوفایی و رفتنت نبود و نیست، چرا نیست هست مگر عاشقی هست که از رفتن معشوقش ناراحت و دلتنگ و مرگاندود نشود، اما ناراحتی من از تو بیشتر برای بارها نادیده گرفتن من و هدم و هتک احساس من و ارزش قائل نشدن به شخصیت من و جدی نگرفتن عشق من و اهمیت ندادن به حال من بود. کار تو بسی غیرانسانی و غیراخلاقی بود و گمان نمیکنم بتوانم در آیندهای نزدیک تو را ببخشم چون اصولا جوری خراب شدهام که دوباره از نو ساخته شدنم دردسرها دارد و صدالبته میخواهم بمانم و بگذرم و این حرفها از سرکینه نیست، از سر احساسی است که بدون چشمداشت عرضه کردهام و نادیده گرفته شده است و دوست داشتنی و تصویر دوست داشتنیای که از تو روی دستم مانده و باز من ماندهام و آینه محدب مردمک تنهایم! چه فایده اصلا این حرفها آقاجان، کسی که بخواهد میماند کسی که بخواهد میرود، ناراحتی دارد ولی مصیبتش نکن، بزرگ شو و ببین و دل نبند و بگذر! دنیا همینگونه است عزیز من سخت و جدی نگیر... باز چیزی قلقلکم داد که به وبلاگم سر بزنم و باز چیزی به سرم زد که دوباره بنویسم، ای خدا نمیخواهم اینجا و اینگونه بنویسم...
- ۰ نظر
- ۳۰ مرداد ۰۴ ، ۲۳:۰۰