به دل دوست دارمت...
جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۵۸ ب.ظ
روزگاری است که ما را نگران میداری.... عزیز جان ؛ در اندرون من خسته دل ندانم کیست؛ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست ... ای عزیز من؛ زمان خوشدلی دریاب و دریاب که دایم در صدف گوهر نباشد هر چند که گویند سنگ لعل شود در مقام صبر ، آری شود ولیک به خون جگر شود... در هر صورت ای غایب از نظر به خدا میسپارمت ، جانم بسوختی و به دل دوست دارمت... بقیه شعربازی بماند برای بعد...
- ۹۵/۱۲/۱۳