در باب غرقگی
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست ، غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر...
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق ، غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده ... (حافظ)
عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده ، سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر برکنم(حافظ)
این سه بیت برای نمونه از این موضوع غرقه گشتن به خاطرم آمد... هر سه از حافظ... اما نگاه سه بیت با توجه به کلیت واحد متفاوت است؛ تصور میکنم بیت اول به نوعی از این منظر است که کار عشق اختیاری نیست و به نوعی شاعر خود را از دست رفته میداند ولی میگوید این خاصیت خاص من تنها نیست؛ راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست... بیت دوم به نوعی میگوید گرچه غرقه شدن در این بحر عمیق که به نوعی مراد از دنیا و بازی دنیاست به اختیار فرد نیست ولی آنکس که اهل عشق است آلوده به آب نمیشود که به نوعی عشق کاری است که موقوف هدایت باشد... در بیت سوم یک نگاه برتر رو به نوعی نشان میدهد که انگیزه و آگاهی در آن متبلور است ؛ عاشق با خواست خودش و با شناخت، دل به دریا میزند و خود را غرقه میکند گرچه میداند جان سالم از راه به در بردن کار آسوده ای نیست ولی او جانباخته میپذیرد نتایج عملش را و به موفقیت خودش هم به گونه ای ایمان دارد؛ این را حافظ به نوعی جای دیگر هم میگوید که، جهانیان همه گر منع من کنند از عشق، من آن کنم که خداوندگار فرماید ... فعلا این چیزی است که از ذهنم به قلم آمد تا بعد ببینم چه میشود شاید در این بحث بیشتر بیاندیشم و به ابیات مشابه توجه کنم و بر این نوشته بیافزایم... این عشق و عاشقی موجود در عالم ادبیات است؛ عالم واقع چگونه است بحث دیگری است... ول لش
- ۹۵/۱۲/۲۰