مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

حروف حنان ه

شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ

دگ عب کت

تک مصرعی که امروز به ذهنم آمد اما ادامه نخواهم دادش...

چرا راننده تاکسیا امروز اخمالو بودن؟ هوای گریه با من و تو و او هم که ضبط شون پخش نمیکرد... با یه نفرشونم بحثم شد البته طرف واقعا قاطی بود بنده خدا.. یه قسمت از پولم رو هم پرت کرد بیرون... منم با آرامش بهش گفتم اخلاقت خیلی بده این برا خودت بده. گفت برو بیرون بابا...

...ای روزگار سیلی محکمتری بزن..

زخمی کینه من این تو و این سینه من ، من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد...

خدایا ؛ همون همیشگی...

ای کاش سال جدید نمی اومد... یا لااقل اینطوری نمی اومد... من آماده نیستم... نه نوروز نه تطیلات نه دید و بازدید نه سفر نه هر دلخوشکنک دیگه دلخوشکنک نیستن...  یعنی من آدم بزرگی شدم که سرم به کلاه قرمزی هم گرم نمیشه؟ خب خیلی وقته نود دقیقه سر فوتبال هم ننشستم... نمیدونم اگر بزرگ شدم که شدم شاید کجکی بزرگ شدم.. نگاه و آرزوهام به سادگی کودکی ه نه به واقع بینی بزرگی... سال جدید برای من بت نیست چون من هر روز برام جدیده... نه اینکه من رو برنامم برعکس به خاطر اینکه تا یکسال رو نمیتونم درست حسابی پیش بینی کنم... هر روز دچار یک حادثه است حتی به گونه ای سرنوشت ساز. حادثه ای که زندگی رو به قبل و بعد تقسیم میکنه. یکروز در برابر بیست سال... یکسال در برابر یک عمر...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی