بحثی در شعر و شاعری
لزوما هر کس که شعر میگوید شاعر نیست ، و اصولا هر چه شاعر میگوید شعر نیست... و چه بسا شاعری باشد که شعر نگوید...
این تصور چارچوب مدارانه من نسبت به شعر است. شعر شاخص دارد و آن سعدی است. هر ترکیب جدیدی خارج از این قلمرو محترم لکن شعر نیست. شعر با تعریف جاافتاده، اصیل و کهن خود... این بدان معنا نیست که ما مرده پرستیم و یا در گذشته مانده ایم و درجا میزنیم؛ بله، زبان هر عصری مخصوص بدان عصر است همانطور که نوع زندگی ها عوض میشوند و مفاهیم دگرگونی پیدا میکنند ولیکن آداب و رسوم آن چیزی است که سینه به سینه به نوعی منتقل میشود و با تغییرها و بالا و پایبن شدن اعصار کمرنگ و یا محو نمیشود. محترم است، بدان دلبستگی وجود دارد، اصلا در ضمیر ماست ناخودآگاه رفتار و شخصیت و زبان ماست...این مباحث قبل از آنکه به جاهایی باریک برسد و سخن دراز شود سربسته میگویم آنچه اعتقاد قلبی و نوعی احساس و علاقه و سلیقه شخصی من است:آنچه به نام شعر سپید یا هر چه متعلق بدان است، معرفی میشود، شعر نیست؛ در بهترین شرایط و احساسی ترین واژه ها شاعرانه های خوبی است؛ و شعر بودن با شاعرانه بودن دو مقوله جداست؛ طلایی ترین شعرهای سپید صندوقچه ای هستند لبالب از واژه های گوهرین و احساس های ناب و در موقعیتی شلخته تنها انباری از واژگان نامربوط که زشت و نامانوس چون لشکری وحشت زده و دهشتناک مغولی به مغز ما سرازیر و حمله ور میشوند... البته که من پیشنهاد میکنم که در زمان کهن سالی حتما در کنار حل کردن جدول شعر سپید ( استعمال واژه شعر در مقام ایراد لفظ و استفاده متداول عامه خلق نه اراده معنا ) هم بخوانید؛ برای روانی و گشودگی ذهن و فرار از آلزایمر و راحتی تکلم چیز خوبی است؛ به خصوص انکه اگر صدای زیبا و مخملی شاعر دوست داشتنی استاد احمدرضا احمدی باشد که بسیار دلنشین خواهد بود؛ حتما با نوشیدنی مناسب دلخواهتان گوش فرا دهید و لذت ببرید...
مابقی حرفها بماند... ( نظرم راجع به شعر نو نیمایی البته چیز دیگری است که این حکایت بماند...)
- ۹۵/۱۲/۲۴