بی ادب آداب دارد
و من خوب فهمیدم که هر کس به زبان خاص خودش بی ادبی میکند.. همانطور که اشکال محبت برای هر انسانی متفاوت است و همانگونه که احترام جلوه های متنوعی دارد... و من در این چند ماه زندگی دانشگاه به خوبی درک کردم فقدان جایگاه مناسب برای تربیت در نظام آموزشی را و اخلاق چه امر دردانه و نایابی است... من در ذهن خویش و در خیالاتی که با مقدمات ساده کودکانه و شاید بهتر بگویم خوش بینانه میساختم ، انسان هایی را میپرداختم که نفس کشیدنشان بر روی حساب و کتاب و اول و آخر روزمرگیشان بر اساس برنامه و نه عادت استوار بود و نشاط و انگیزه در راه رفتن شان هویدا بود...حوصله شرح و بسط ماجرا نیست ولیکن من آنچه یادگرفته ام از این زندگی شعار زده آرمان زدا این بود که واقعیات زندگی بیش از آنچه فکر میکنم ساده و احمقانه است و افسوس که تلاش و کوشش گاهی تنها دست و پا زدن مذبوحانه است... باید آرام گرفت و به جای آنکه از آنچه باید باشد سخن گفت، تنها به آنچه هست اکتفا کرد و دلخوش بود... در توضیح بیشتر عنوان و معنا و مراد من از بی ادبی ، هر زمان توفیق موافق بود صحبت خواهم کرد...
- ۹۵/۱۲/۲۴