مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

♢وقتی یک بدمست غلط زیادی میکند...

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۴ ب.ظ
.......... ♧ تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست... ■خدایا شکرت... میسازد و باز بر زمین میزندش...

*● سالها دفتر ما در گروه صهبا (باده) بود ...  رونق میکده از درس و دعای ما بود... (عجب!! سالها؟ پس چطوری درس میخوندی امتحان میدادی پدرآمرزیده؟ یعنی ارشد و دکتری...! مدرکت نکنه شیطون تقلبی ه؟ کپ میزدی؟ جزوه دستنویس یکی دیگه؟ بلغوریات حضرت اوستاذ ؟ مرشدت کی بود بارت چی بود احوالت چی بود؟ وای من تقلب؟...) (آخه میکده جای درس و دعاست؟ ما رو گرفتی مشتی؟ اونجا نکنه سجاده پهن میکردی با دونه های تسبیح هفت بالا هفت پایین بازی میکردی؟ این ما که میگی خودت رو میگی یا تیمی عمل میکردین؟ نکنه امام جمعه هم میشدی خطبه میخوندی؟...)
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر ، چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است ( احتمالا تفسیر کشاف زمخشری منظور است) : ببین اونزمانم درس و کلاس رو میپیچوندن. فقط فرقش این بوده کله شون رو که مینداختن پایین دوقدم اونورتر دشت و صحرا و کوه و چشمه و رود بوده... حالا یا شعری میخوندن یا قلیونی چاق میکردن یا هرکاری که میکردن نفسی تازه میکردن...

*●نیکی پیرمغان بین که چو ما بد مستان ، هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود...[ مهم: نیکی اینجا اسم شخص نیست] این پیرمغان کجا تشریف دارند؟ اسمشون رسمشون...شون چیه؟ طرف عاشقه یا شوت میزنه؟ مگه میشه ما هر چه کنیم به چشمش زیبا بیاید؟ ما کردیما خدا نکرده ها.. مارایت الا جمیلا یعنی؟ ... والا جهانیان همه گر منع من کنند از عشق ، من آن کنم که خداوندگار فرماید... خب من چه آدم خوبی ام.. یعنی بقیه اخن اوخن اوفن؟ من خوبم؟ حضرت خداوندگار چه میفرمایند؟! عجب چه غلطای زیادی ای...

*¤ روضه خلد برین خلوت درویشان است... عجب؟! دوست داری؟ درویش دوست داری؟ عجب...!
یعنی : ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر ، که صیت (آوازه،شهرت) گوشه نشینان ز قاف تا قاف است... عجب؟! گوشه نشینی دوست داری؟ گوشه دوست داری؟ نکنه : از چارچیز مگذر گر عاقلی و زیرک ، امن و شراب بیغش، معشوق و جای خالی... عجب! حضرت م ع ش و ق را از کجا آوردی ؟ : المنه لله که در میکده باز است... وان می که درآنجاست حقیقت نه مجاز است...عجب!! میکده و می واقعی و...حیای گربه هو ... میگم تنهات بذارم تو گوشه فکرت زاویه میگیره همینه... آخه سه نقطه دلت رمیده لولی وشیست شورانگیز؟ لولی؟! تو خجالت نمیکشی گوگولی مگولی؟ تازه لولی وش وای من...یعنی چی هست اون..  اعتراف کن غلط کردی : باشه: مگو دیگر که حافظ نکته دان است ، که ما دیدیم و محکم جاهلی بود.. باشه حالا ناراحت نشو بنشین کنار من ...:
از رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف ، نکته ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو ؛ ایضا : ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی ، در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی... عجب!! چه آدم خوبی ای پس تو... بهت افتخار میکنم عزیزم؛ قدر خودت رو بدون قربونت برم... حافظ؛ این خرقه پشمینه بینداز که ما ؛ از پی قافله با آتش آه آمده ایم... [بعدازاینهمهمدتاگرمنباتونتونمشوخیداشتهباشمکهبایدبرمبمیرمخواجهشمسالدینمحمد]
  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی