ویراژ ایماژها/رویش ژاژها
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟نفس باد صبا مشک فشان خواهدشد؛ حالیا مصلحت وقت درآن میبینم، مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم؛ یاران همنشین همه از هم جدا شدند، دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور؛ دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد، بر روی خاک یار نهادیم روی خویش؛ خواجه تقصیر بفرما گل توفیق ببوی، آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت؛....
آه که، به جز صبا و شمالم نمیشناسد کس... دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم، خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود؛ غبار غم برود حال خوش شود حافظ، صبا تو نکعت آن زلف مشکبو داری..
مقام عیش میسر نمیشود بی رنج،آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی.. فان الربح و الخسران فی التجر...
امّا؛ ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست...
و این را به کمال نیت و جمال صداقت میگویم؛ ای دل بیچاره من:
یارب مکناد آفت ایام خرابت... و این غزل به غایت زیبایی است..
- ۹۶/۰۴/۰۸