خوردن
چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۳۰ ب.ظ
میگفت تا امروز فکر میکردم فقط دیگران میخورن، نگو من خودم کارم بوده؛ اصلن قوت غالبم همین بوده. گفتم خب که چی، یعنی واقعا تصمیم گرفتی دیگه نخوری؟ گفت آخه هنوز مطمئن نیستم. گفتم تو چی شک داری، چی رو مطمئن نیستی، اینکه میخوری یا نمیخوری؟ گفت تو اینکه کار بدی ه خوردنش. گفتم پس چرا بهش میگن گل چرا نمیگن گل؟ گفت حتما تنها چیزی بوده که کسی مزه اش رو اونطور که باید نچشیده ولی همه تجربه اش کردن؛ یعنی کسی نمیدونه درست چیه یا چطور میشه اینطور میشه ولی میشه، نمیشه نشه. گفتم این حرفا رو میزنی تهش چی؟ خب بگو از خصیصه های بشری گل خوردنه. فنجون رو یه کم بالا برد گفت این چیه آوردی برای من چه قدر تلخه؟ گفتم تو دیگه خواهشا حرف نزن؛ به ما میرسه پاستوریزه و هموژنیزه میشی خوبه گل میخوری قهوه نمیتونی بخوری؟! گفت والا مجبورم، تو که مجبور نیستی، هستی؟!
- ۹۶/۰۴/۲۸