از تهی سرشار
سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ق.ظ
حافظ بد است حال پریشان تو ولی، بر روی زلف یار پریشانیات نکوست...
اما خداوکیلی شعر برای آدم نون و آب نمیشه... حالم داره از هرچی شعر و شر و وره بهم میخوره...
آدم تا به چشم خودش نبینه نباید باور کنه...
یه ۵ تا دفتر شعر بود اینقدر اینها یکدست و شبیه بهم بودند، با تمام قوت و تر و تمیز بودنشون ولی کلا به بنای بیبنیان احساس شاعرانگیام لرزه انداختن...شعر باید فراز و فرود، بالا و پایین، شادی و غم و حتی حال خوب و بد و اعصاب و بیاعصابی شاعر توش داد بزنه... حالم از این مزخرفات بیفایده داره بهم میخوره. آدم بیل بزنه مهمل نبافه، شعر از چی میگی؟ تخیل تا جنبه واقعی یا محسوس و یا قابل لمسی نداشته باشه، به درد چی میخوره، نه انصافا به درد چی میخوره جز لای جرز؟!...
از تهی سرشار، جویبار لحظهها جاریست...
- ۹۶/۱۰/۱۹