ناپرهیزی شبانه
جمعه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ق.ظ
آخر شب که میرسه به خودم میگم: "هی! بیا امشب رو خوش بگذرونیم، همین یه امشبی رو"، ولی بعدش از خودم میپرسم، خب، دقیقاً چطوری؟! در این تاریکی؟ روزش هم چشمت به سرت میگه زکّی، کجایی دادا... خیلی دوست دارم ناپرهیزی کنم ولی حیف، شب خیال خیلی کارها به سر آدم میزنه ولی آدم بیدست و پا، شبها بیعرضهتر هم میشه.. اینه حکایت مش اکبر پنبهزن شنلباف شبکار... اون شتر، این هم آدمی که در بیداری هم ببیند مشت مشت، آنچه در مخیّلهی خواب هم خطور نمیکند...
- ۹۷/۰۲/۱۴