عالم اتفاقی
با خودت میگویی آخ، وای، اتفاق افتاد، حتما دلیلی دارد، آری نشانهای است...امّا به جایی میرسی که میگویی، اتّفاقی است، میافتد دیگر، چیز خاصی نیست، نشانه نیست، به قدرت روحی تو برنمیگردد، دنیا به حرف تو نیست، تلهپاتی تو و عالم نیست، دلت به عالم ملک و ملکوت راهی ندارد، نه اینکه خدا به من نظر دارد یار پسندید مرا و... همانکه میگویند، پیشامد پیش میاد دیگه...
...
دیروز خواب میدیدم گوشهی سالنی، یک پیانوی زیبای سیاه قرار دارد. هر از چند گاه پشتش میرفتم با احساس تمام مینواختم و حتی با خودم میگقتم من که چیزی بلد نیستم پس چطور اینگونه زیبا و استادانه مینوازم.... در این چندروز خوابهایی معمولا معنادار هم میبینم و خب این خوابها را برای هیچکس نمیشود تعریف کرد و فقط باعث میشود در طول روز دلیل دیگری برای فکرکردن و سوال کردن از خودت داشته باشی... خواب اینکه به دنبال کسی پلهها را با تمام وجود میدوی یا اینکه وقتی از بلندی میخواهی خودت را بالا بکشی کسی را به استمداد میطلبی و او نیز کمکت میکند و ....
.......
و یکی دو حرف دیگر که یادم نمیآید چه بود...
- ۹۷/۰۴/۱۲