حواله به تو این حال
پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ق.ظ
اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد
وگرنه عقل به مستی فروکشد لشکر
چگونه کشتی از این ورطهی بلا ببرد
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد
گذار بر ظلمات است خضر راهی کو
مباد کآتش محرومی آب ما ببرد
دل ضعیفم از آن میکشد به طرف چمن
که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد
طبیب عشق منم باده خور که این معجون
فراغت آرد و اندیشهی خطا ببرد
بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت
مگر نسیم پیامی خدای را ببرد
...
خدایا خداوندا! کجاست انیس سرّی، محرم مهربانی، صاحب نفسی... که این دل آشفته را آرامش بخشد... نه، دیگر درست نخواهد شد.. دیگر درست نخواهم شد.. این دل دیگر دل نمیشود.. از همهی این انسانها، جانداران برّی و بحری میترسم؛ حتی از سایهی خودم...
- ۹۷/۰۵/۰۴