کی به کیه
ای اتوبوسی که مزیّن به آیین کولر هستی! نمیشود تا دم در خونه بری؟ به حق بربری!.. اتوبوس کولردار، یقینا گلی از گلهای بهشت است! اوا! نمیشه؟ پس فرشتهای از فرشتگان بهشت. دیگه دهن من رو باز نکن خوبیات نداره....
..
یعنی اگر دختر بودم، در این مسیر شلوغ هر دوثانیه یه ماشین نیش ترمز میزد بلکه آفتاب روح علیامخدرهام رو اذیت نکنه.. یعنی انصافا یه ماشین هم نباید وای بسه؟! حاجی تو لااقل با احساسات من بازی نکن؛ با سرعت شصت کیلومتر در ساعت یه نیش ترمز میزنی صدام رو بشنوی، بگازی به حال ما بری؟ خوبیات نداره جون حضرت عزراییل _صلواتالله و سلامه علیه_ کی به کیه؟! تو هم بگاز به حال ما...
...
وقتی مدام در تاریکی هستی، نوری نمییابی، نجوای دلگرمکنندهای نمیشنوی، یادت میرود که روشنی هم هست، مهر هست، امیدی هست، بخشش و بخشایشی هست و زیباییای هست... آری زیبایی، باور به زیبایی بزرگترین خصلت یک انسان میتواند باشد... دست خودمان نیست؛ انسان کاربلدی نیست، خودمان هم خستهتر و ناامیدتر از آنیم که تیشهای برداریم و به ریشهیمان بزنیم. اعتقادمان اندک است، کمی کمتر از آن مقدار که برگ رنجور اندیشهیمان لطیف شود؛ وقتی خیال کمرنگ شد، وقتی عشق به خیانت چشمهایمان ضربه دید، دیگر رمز و رازی در میان سینه شکوفا نخواهد شد... نمیدانم! احساس میکنم همهی ما یکجوریم؛ پرواز وجود ندارد، آینهی ندیدنهایمان مکدر است؛ من احساسم این است که ما نیازی به ما نداریم، ما به هم راضی نمیشویم، ما با هم خشنود نیستیم، بهشت آخر کجاست وقتی اینجا اینچنین بیروح و تاریک است... ما باید از چه چیز هم خوشمان بیاید؟ آنجا مگر چه چیزی دارد که اینجا نمیتواند داشته باشد؟ مگر دانه در گلدان لب پنجره، به هوا نیاز ندارد؟! هرانسانی مولفههایی دارد. هر انسانی نقصهایی دارد. هر انسانی خوبیهایی دارد. من، نیازی به خوبیهای تو ندارم، من نیازی به نقصهای خودم ندارم، من نیازی به روشنایی ندارم، من نیاز به تاریکی دارم! من نیازی به هیچ چیز ندارم؛ من نیاز به همه چیز دارم... من هذیان میگویم چون خیال نمیکنم؛ من راست میگفتم، چون نمیدیدم... من هذیانم بند نمیآید...
- ۹۷/۰۵/۲۲