مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

دلتنگی

دوشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ق.ظ


... این روزها خیلی احساس دلتنگی میکنم. دلتنگ میشوم، دست خودم نیست... خیلی چیزها به ذهنم می‌آید برای نوشتن اما رها میکنم، میگذارم خوب از تاب و تب بیفتند، بروند... شاید دلم بخواهد کمی زمان به عقب برگردد، در گذشته هم میشد که به سرم بزند، اما اینبار رنگ و بوی همه‌ چیز فرق میکند حتی خاطره... میخواهم بنویسم، بسرایم، سفر کنم، کار کنم، بخوانم، آواز هم بخوانم، رقصیدن که بلد نیستم، رقصیدن مرا از یاد خدا دور میکند؟ شادی، اندکی فراغت، عشق، تنفس تازه چه اشکالی دارد، آیا برای من زندگی حرام است؟ من اصولا انسان هستم؟ خون من حلالتر از شیر مادر است؟ حیف؛ خودداری باید کرد از گفتن، من گرفتار خیلی چیزها هستم، من در بند خیلی چیزها هستم، از قدیم‌الایام بوده‌ام و بگمانم تا آخر عمر هم خواهم بود.. من هم محروم بوده‌ام و تا آخر عمر احتمالا خواهم بود... گاهی حس میکنم چشمانم دوربینی هستند که به دقت مناظر را مشاهده و ضبط میکنند، دوگوشم صداها را آنچنان که باید میشنود و احساسم در لحظات پخش میشود و یک فیلم خیال‌انگیز در خاطره‌ام باقی میماند... زندگی من کجای زندگی شماست و نوشته‌های من چه حجمی از درخت و دریا را سیاه میکند، چه کسی میخواند؟ من برای خودم هم نباید زندگی بکنم و برای خودم هم ننویسم... نمینویسم، دیگر از نوشتن هم کاری برنمی‌آید؛ من مصطفی پارساپور، وقت آن است که هیچ نگویم و تنها یک عبارت واقعی را بیان کنم که شعار ناخواسته‌‌ام شده است، چه بخواهم چه نخواهم باید نگویم، باید احساس نکنم، باید خودم را از یادآوری بعضی چیزها دور نگه‌دارم، باید ننویسم، دیگر از نوشتن هم کاری برنمی‌آید، باید چشم فروبندم، باید... بنشینم و صبر پیش گیرم، دنباله‌ی کار خویش گیرم...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی