مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

زمان آهسته میگذرد و جانکاه...

شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ب.ظ


من نمیفهمم، اگر قرار نبود تو با من باشی و برای من باشی و من برای تو باشم، پس من چرا هنوز زنده‌ام؟ وقتی دیدمت حس کردم که از اول دنیا تو را میشناختم، همیشه با من بوده‌ای و این روزها که ندارمت و نمیبینمت احساس میکنم که چیز مهمی در وجودم را گم‌ کرده‌ام. این حرفها کلیشه نیست، تنها پرده‌ای از حقیقت است... من چرا اینگونه‌ام؟ این حس دلتنگی روزافزون از کجا می‌آید؟ دقایق من لحظات به تو آغشته است و تو نیستی؛ تو را بقدر ثانیه‌ای در کنار خودم نمیبینم؛ تو را به اندازه‌ی لحظه‌ی پرواز پرنده از سر شاخه نمیبینم... من چکار باید کنم که گریه‌ام نگیرد؟ من خسته‌ام، من دلتنگم و حالم بد است و ایکاش قبل از آنکه بصورت کامل از دست بروم و حیثیّتم بر باد رود و به خودم و عزیزانم آسیب بزنم، مرگ به سراغم بیاید.. این زندگی اگر قرار است در ازای عشقی که خالصانه و صادقانه از ما میستاند، ما را فریب دهد و دلتنگی نصیبمان کند همان بهتر نباشد... تو برای من معنی زندگی بودی و نتوانستم بفهمم که زندگی را چگونه میتوان به دست آورد... من بیش از اندازه دیگر خودم نیستم و هیچوقت گمان نمیکردم که به اینحال دچار شوم....

فضلا جون جدتون تز ندید اینجا و بخصوص زیر این متن؛ خودم امام تزدهندگانم...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی