آب لمبو (در معیّت مستر هویج۲)
خب آقای کارآگاه چی فکر میکنید؟!
● جسد به شدت چاک خورده؛ این نشان از این داره که ضربات متعددی وارد شده ولی من یه حدس مهمتری به ذهنم رسید..
چه چیزی آقای کارآگاه؟!
● این ضربات پس از قتل صورت گرفته
از کجا این نتیجه به ذهنتون رسید؟
● واضحه! ببین ضربات بصورت عمقی وارد نشده یعنی همه این ضربات سطحی بوده، پس هدف از واردشدن این ضربات تسریع روند جان دادن مقتول نبوده، پس قاتل بایست انگیزه دیگهای داشته باشه برای این...
چه انگیزهای؟!
● خیلی عجولی جوون! نمیذاری حرفم رو تموم کنم. هاهاها چندساله وارد این حرفه شدی؟!
ببخشید آقای مسترهویج. راستش باید بگم من خیلی ذوق زدهام از اینکه این فرصت دست داده تا در این پرونده کنار شما باشم و از شما یاد بگیرم. واقعا میگم، بیاغراق و این خندهی روی لبم رو به معنی جسارت نگیرید، این به حق از بهترین و خالصترین خندههای عمرمه..
● طفره نرو جوون، جواب سوالم رو بده، ما وقت زیادی برای تلف کردن نداریم، این حرفها جایش در شبنشینیهاست..
بله بله خب من با پایان این ماه و ماه بعد درست میشود...
کارآگاه در حرف او میپرد و چه عمدی و چه از روی دقتی که در بیان نکته مکتوم مانده دارد جوان را ضایع کرده میگوید:
● اینجا رو ببین. درست اینجا آره درست اینجا ضربه و عمق و شدتش تفاوت میکنه. مشخصه این همون ضربه اصلی بوده که باعث هدر رفتن خون مقتول و تسریع مرگ او شده. اما یکچیزی برام عجیبه هنوز..
چه چیزی مستر؟!
● اینکه قاتل برای چی باید بعد از اینکه با ضربه از پا درآوردندهای که به نقطه حساس از بدن مقتول وارد کرده دنبال چیزی شبیه به خطاطی و حکاکی بصورت سطحی روی بدن اون بوده باشه؟
خب جناب کارآگاه شاید مشکل روانی داشته یا نه از مقتول عقده خاصی داشته، حتی شاید به این نتیجه برسیم که مقتول آشنای قاتل بوده و همه قتل جدا از اینکه برنامهریزی بوده، به جهت یک دشمنی و عقده دیرینه قاتل از مقتول بوده..
● تند نرو جوون تند نرو. هنوز زود برای تو که بخوای حرف از نتیجهگیری بزنی. تو وظیفهات ثبت کردن ماوقع آنچیزی است که من میگم نه استدلال و استنباط و استنتاج.
ببخشید واقعا یک لحظه فکر کردم شاید من حرفی برای گفتن دارم..
● گفتی قاتل مشکل روانی داشته و هم چنین گفتی به احتمال زیاد با مقتول آشنایی داشته و دشمنی خاصی بین قاتل و مقتول درمیون بوده
آقای کارآگاه ولی من نگفتم مقتول هم دشمن قاتل بوده..
● باشه هر چی، باشه این اصلا مساله مهمی نیست که حالا تو چی گفتی و چی میخوای بگی، گوش بده ببین چی میگم
آخ ببخشید
● اینکه قاتل نسبت به مقتول یا دوطرف نسبت به هم دشمنی داشتهاند هردو با این نکته که میخوام بگم نمیخونن، یا حداقل من دلیلش رو درست نمیفهمم. اگر دشمنی قاتل نسبت به مقتول محرز بوده پس علی ایهاحال قاتل چندان وقت نداشته که بخواد پروسه قتل رو طول بده. اون یا باید ناغافل ضربهای میزده و مقتول رو غافلگیر میکرده و یا بهرجهت با این ضربات ناشیانه و بیفایده مقتول رو آش و لاش نمیکرده تا همه ظنها به این برگرده که اینکار کار یه دشمن واقعی بوده. کسی که دشمنی اون با مقتول معلومه..
خب شاید فضا اونطور بوده که قاتل مطمئن بوده که کسی به فریاد مقتول نمیرسه و اون سر فرصت کارش رو کرده و بعد جنازه رو منتقل کرده به اینجا
● منتقل کرده اینجا؟ چرا باید قاتل جنازه رو منتقل کرده باشه اینجا؟
چون رد گم کنه
● اینجا دقیقا همونجاییه که بقول معروف قاتل خیلی راحتتر در دام میفته. از طرفی اینجا محلهای هست که منزل مقتول واقعه
جناب کارآگاه جسارته ولی اشتباه به عرضتون رسوندند. مقتول اصالتن برای یه شهر دیگه است و خانه و زندگی مقتول اینجا نیست. شاید محل کار مقتول اینجا باشه که من به بچههای تفحص میگم آمارش رو دربیارن.
● خیلی خوب خیلی خوب جالب شد.. اما یک سوال مهم: بعضی از نقاط بدن مقتول جای خون مردگی و آثار ضرب و فشار است. آثار کوفتگی مشهوده و از اونجایی که خونی در اینجا ریخته نشده نشون میده کوفتگی برای قبل از وارد کردن ضربههای متعدد نهایی است.
یعنی درگیری بین قاتل و مقتول صورت گرفته شده؟! آیا نشانهای از خفگی نیست؟!
● نه بعید خیلی بعید که خفگی صورت گرفته شده باشه. اگر خفگی علت قتل بود دیگه نیازی به واردکردن چنین ضربه عمقداری در این ناحیه نبود.
خب جناب کارآگاه اگر واقعا قاتل یک دیوونه کامل بوده، خب چه منافاتی داره این مساله با اینکه خفگی صورت گرفته شده باشه و بعد ضربه وارد شده باشه برای اطمینان و یا ضربه وارد شده باشه و برای تسریع روند قتل خفه کردن صورت گرفته باشه...
● آثار خفگی فرق میکنه با این ردی که بر روی بدنش وجود داره. شاید، شاید چه بسا قانل به فکر خفهکردن هم بوده ولی خب ادامه نداده، شروع کرده به کتک زدن کامل مقتول و بعد واردکردن ضربه کارد
کارآگاه اما این جای کبودی روی بدن مقتول فقط نمیتونه ناشی از مشت و لگد باشه، انگار مقتول له شده یعنی نمیدونم چطور زیر پا له شده و یا به یه صورتی فشرده شده..
● نکنه منظورت اینه قاتل اینقدر محکم در آغوشش گرفته تا مقتول از رمق افتاده؟! هاهاها جالب بود.. ولی میدونی هر چی هست قاتل هم از نظر هیکل و جثّه و هم قدرت بدنی سر بوده از مقتول.. جسد کاملا درهم فشرده شده، اعضای نیمتنه بالایی بگونهای از شدت فشار از هم پاشیده، چرا؟!!..
این جای چیه مستر؟! این زخم و سوراخ روی گردن که بطور خاصی جا گرفته؟
● کجا؟!
اینجا زیر گردن
● سوراخ...جای مکش خون.. جای سرنگ بوده یعنی؟!
خونآشام، جناب کارآگاه نکنه قاتل خونآشام بوده؟!
● خونآشام!!؟
در عرض چندثانیه نفس هردو نفر در سینهشان حبس میشود.. نگاههای هردو ملتهب است. کارآگاه هم انگار اندکی ترس حالا در صورتش هویدا میشود و دستپاچگی در صدایش:
● گفتی اسم مقتول چی بود؟!
من؟ من چیزی نگفتم
● کودن نگفتی که نگفتی الان که میپرسم بگو سیبزمینی قازقولنگ بزدل
یعنی شما نترسیدید؟ آقای کارآگاه واقعا آرامش شما من رو شگفتزده میکنه؛ این حتما بخاطر تجربه بالاتون با جانیان مختلفه. تا حالا با یه هم چنین موردی برخورد داشتید؟!
● میگم حواست گیلاس میزنه میگی نه. اسم، اسم مقتول چیه؟
بله، نام کوچک: انار؛ نام خانوادگی: انارکی معروف به ملسخان...
....
با عرض معذرت از رفقا برای اینکه این متن بلندبالای بیفایده رو خوندن:) این روایت عشقی با پایان باز از من تقدیم به همه عاشقان آبلمبو کردن انار ..... :)
- ۹۷/۰۸/۰۳