امواج خیال
امشب به واسطه شنیدن اسم یک اثر از احسانخانخواجهامیری و شنیدنش ناگهان بیاختیار یاد آهنگی از او افتادم که گوش میدادم، بارها؛ بگمانم سه سال پیش بود، آری سه سال پیش که بنظرم همان موقع هم بیرون آمده بود.. ماه مبارک بود، تابستان بود و عادت شده بود که شبها را نخوابیم، البته نه تمامی اهل خانه، شاید بغیر از پدرم به نوعی، تا صبح بیدار باشم و بعد از نماز صبح تازه رحل اقامت در رختخواب بیفکنم و بکپم... خوابم نمیبرد بهرجهت؛ خوابم نمیبرد. با خودم فکر میکنم که آنموقع مگر چه شده بود، چرا همیشه خدا من غوطهور در فکر و خیال بودم و نمیدانم هیجان و التهاب به نوعی. این عدم راحتی گاه گاه از کجا میآید؟ از ذهن سیال من یا از روح تشنگیناپذیر من و یا آرمانطلبی و یا خیالاتیبودنم و یا احساس مسئولیت و اخلاقی بودن و یا احساسی و عاطفی بودن و یا تنها بودنم و یا ..... تا دوسه ساعت میشد بیدار میماندم، محو تغییر تاریکی، هوا روشن میشد، آفتاب ذرهپروری میکرد و جلوهگری و همه در خواب و من غرق در حال و هوای خاصی که احساس میکردم و انگار موج بازی بر هر نت و حرف و حس این آهنگ خودم را به ناکجا میرساندم و بال و پر میگشودم و حقیقتا بال و پر میزدم... چرا همین یک آهنگ ولی خب گاهی یک آهنگ بهانه خوبی میشود برای پیادهکردن حال و هوای مناسب و ضروری تصویرسازی یک عرصه و شاخه و برگ دادن و هوایی شدن؛ حتی اگر شعر آن آنچنان به موقعیت و حالت تو ربط نداشته باشد... انسان است و روح و جسم و قلبی ناشناخته و عجیب.... اسم آهنگ احسان عشق دوم بود؛ امشب دوباره شنیدمش نه یکبار که چندبار؛ مرا برد به آنزمان و فهمیدم واقعا رنگ و بو و حال و هوای خاصی در ملودی و ترانه آن و صدای خاص خود احسان است....
- ۹۷/۰۸/۰۳