در حوالی نوش و نیش و دلسردی
من یه خصلت و تخصص دارم که اون محبت کردن به کسانی است که میدانم هیچ قصدی برای جبران محبت من نه دارند و نه خواهند داشت.. چه آنهایی که در حال عبور و گذر به هیکل من عنایتی میکنند و در وقت شدت گوشه چشمی هم نمیکنند چه آنها که مهرشان ثباتی ندارد و یکروز بر طریق تملقند و یکروز بر سبیل دمسردی و چه آنها که عقربانی هستند خوش خط و خال که نزدیک میشوند درحالیکه در کامشان نوش نیست نیش است و در کاسه چشمانشان شربت عذب نیست زهر است... اگر دوستی ننگ نباشد باید فریاد شود و نه آنکه در خفا... یاد آن دوعبارت میافتم: یا اشباح الرجال و لارجال.... یا مجسمهبلاارواح؛ چه میخواهی از مردم خودشیفتهی خودخواه که جز خویش نمیبینند و جز منفعت خویش هیچ چیز نمیخواهند و جز حرف خود سخنی را صائب نمیدانند.... نمیدانم این جمله اخلاقی از کجا بر زبان پدر و مادرم افتاده، شاید پدرم گفته یا مادرم یا کسی دیگر گفته، درهرصورت اینکه متاثر از چه کسی است نمیدانم، به ما فرزندان گاهی گوشزد میکنند که البته از شما چه پنهان رنگ شماتت هم میگیرد این است که خواریطلب نباشید... نمیدانم، شاید محبت به نااهل و یا حتی محبت بیجا به اهل، مصداق خواریطلبی محسوب بشه...
- ۹۷/۰۸/۰۳