رفتن بشرط رفتن
گاهی حرف از رفتن بزن تا دوست و دشمن و بیخاصیتها بر تو معلوم بشود.........
تا بشناسی آنان که که به پشتت آب میریزند و میگویند برو و الاهی که برگردی چه کسانیاند و آنان که میگویند بمان، بمان برای همیشه چه کسانیاند و آنان که میگویند خوددانی چه کسانیاند و آنان که با تو همراه میشوند و بر آتش رفتن دامن میزنند چه کسانیاند و آنانکه به وداعت نمیآیند کیانند.. امّا از من میشنوی آنزمان برو که هوای برگشتن در سرت نباشد.. اگر گمان میکنی میروی که یکروز خوش و شادمان در انبوه شکوفه و باران بازگردی، بمان، بمان و به خودت بقبولان که رفتن بایست مسیر بیبازگشت تو باشد که هیچ تعالی و کمالی نیاز به بازگشت در خود ندارد مگر آنکه گمان کنی هبوط عارف از عالم حق به زمین دون بازگشت اوست که اینگونه است؛ هبوط عارف هم صعود اوست به مرحلهای بالاتر از قرب و خلوص روح او و پیامبر هم در بازگشت خویش از معراج در باطن امر به مرتبت قاب قوسین متصل شد... پس اول لایق رفتن شو، بعد ردپای نرفتنت بگذار...
.
- ۹۷/۰۸/۰۳