مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

عشق یعنی جاافتادگی در عین جانیفتادگی

پنجشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ب.ظ


بله خب همه قرمه‌سبزی رو دوست دارند، اما چه زمانی؟ وقتی خوب جاافتاد..‌ وگرنه خود سبزی قرمه‌ی نپخته یا تف داده نشده رو بدون گرده لیمو یا لیمو امانی یا نمیدونم بی هیچ قره‌قورت و لوبیا و آپشن‌هایی که هر کسی اضافه میکنه، دوست نداره... این آوردن منظور اصلی و فعل پس از ردیف کردن یه مشت کلمه از نظر نگارشی مشکل داره ولی میخواستم عمق معنا و شدت فاجعه رو نشون بدم که عزیز من! اونچیزی که حضرتعالی یا شماها عشق مینامید و به ازای مزیت‌ها یا امتیازات خاص جسمی یا حتی پرستیژ و پول و منصب یه نفر در درونتون به وجود میاد عشق نیست. اهه زکی اینطوراس؟! عشق رو تو میفهمی فقط بچه فوکولی؟ نه عزیز من بحث من این حرفا نیست، خوب گوش بده ببین چی میگم، اینکه با سبک سنگین کردن و امتیاز دادن و فالس و ترو کردن یه نفر رو روی چشمت بذاری خوبه‌ها ولی این اسمش میشه زرنگی، گزینش و کلماتی دیگه که الان حالش رو ندارم مغزم یاری نمیده نمیگم‌. عشق یعنی اینکه یه نفر رو درهم دوست داشته باشی جاهلانه دوست داشته باشی عالمانه ولی از یه جا که نمیدونی کجا و چرا دوست داشته باشی، دربست دوست داشته باشی درهم دوست داشته باشی از خودت و دودوتا چهارتا و منافع و آرزوهات بیشتر دوست داشته باشی.... نمیدونم منظورم رو فهمیدی یا نه ولی اگر گفتی کصافط دوست دارم یعنی عاشقی اگر گفتی عوضی نفهم یعنی عاشقی اگر فحش خواهر مادر کشیدی به طرف و گفتی میخوامت یعنی مریضی؟! نه یعنی عاشقی:)) یک نفر با تمام نقاط ضعفش نقصش با تمام اشتباهات و خطاها و کج و کولگی و حفره و چاله‌هاش رو دلت سنگینی کنه، یعنی وجود اون فرد هم چنان برای تو در آسمون یکه‌تازی کنه، بدرخش‌ه اسمش، گر بگیره وجودت از حضورش و فروبریزی از حرکاتش و پرت و پلا بشی از نبودش و از این شر و ورا :) خلاصه این عشق‌ه مشتی نه اون، اگه خوشت اومد بسم‌الله باز هم بگو ازش و بخون ازش وگرنه خودت رو گول نزن، الکی عشق عشق نکن، پز شعر خوندن از سعدی و مولانا نزن که بعدش حرمت عشق و عاشقی رو زیر پات بذاری و به باد هوا بگیری..‌ عشق انتخابی نیست، من میگم نیست چون همه شواهد و قراین مکتوب و مشهود حاکی از همین‌ه، خدا میخواد نمیدونم، یجور خلاصه تو دلت میاد، انتصابی‌ه؟ شاید... پس اونکه دونفر کم‌کم رو شناخت از هم و یا حتی کم‌کم با ارتباط و بعد از ازدواج پیدا میکنن چی اونا عشق نیست؟ من اصلن مقصودم این نیست که چی عشق‌ه چی نیست یا از چه راهی به عشق میرسی یا نه چی میشه که اینطور میشه. من میگم اون علائم هست، اون نشانه‌ها و موارد هست اگر تونستی بگی صادق‌ه فبها وگرنه که نه... اصلن من حرفم اینه یه جاهایی شناخت یعنی چراغ قوه گرفتن رو نقاط تاریک اصلن عشق یعنی چشم‌پوشی میگه غض بصر کن. طبع عشق کورکورانه بودنش‌ه؛ این یعنی عشق با شناخت و تکامل و اصلاح منافات داره؟ ابدا حرف من این نیست، من میگم عشق یعنی صبر، یعنی بزرگواری یعنی احسان بی‌چشمداشت یعنی ایثار یعنی از خودگذشتگی و با تمام وجود یکی شدن یعنی اینکه رو بدیها توقف نباید کرد یعنی موش ندوونی رواعصاب راه نری خودخواهی نکنی تلافی نکنی تکبر نورزی یعنی فضولی نکن کنجکاوی الکی نکن ببخش سیاهی رو بزرگش نکن با محبّت روشنش کن.... گرفتی چی میگم؟ والله اگر گرفته باشی :) باقی حرفها........

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی