آیینهکاریها در حالت انحلالند...
دیدهای؟! در کاخها، ساختمانهای مجلّل، در اماکن مقدّس، آینهکاریها را؟! زیبایند، خیرهکننده چشمها هستند، نوربازیشان و رخ برافروزیشان برق در مردمکها، در آستان تماشا میاندازد و بازی میدهد حس و فکر را.. اما آینه میشود؟! جلوهگری آیینه را دارند آیا؟ نه، آیینه نمیشوند هرچقدر هم زیبا باشند در صورت و معنا... هیچ زمان انسان تمام قد در خود بازآفرینی نمیکنند، شکستگی دارند، چون شکستگی دارند، چون شکستگی دارند نور را پذیرایند.... من جدا از اینکه فاقد خیلی چیزها هستم، بیبهره از خیلی خوبیها و جاذبهها، دربردارندهی بسیاری خلل هم هستم، حاوی نقصها و شکستگیها نیز.. این منم که هرچقدر هم بخواهم زیبا باشم نمیشود، زیباییام کامل نیست، من تمام قد انسان نشدهام، من خودم را با هزار واو و درنگ به هم چسباندهام تا تنها از هم نپاشم.. من در آستانه تجدد هم ساده مینمایم و در عین تکثر به یک معنا هم دست نیافتهام.. من چه هستم جز شکستگی و احتمال انحلال.. من چه هستم جز تکثیر بیهویت آفرینش در خودم... من چه هستم جز جسمانیت نور در کالبد تهی... من چه هستم جز خواهش افزون و دفع تصاویر واژگون...
- ۹۷/۰۸/۱۱