خارج از داستان
تا وقتی میخواهی امتناع میکند و اگر قصد کنی که نخواهی، درست از همان لحظه از جلویت رژه میرود که هان ببین و منظورش از ببین این نیست که اینک این من آنِ تو که تنها ارادهاش برای زجر مداوم توست که اگر باشم هم برای تو نیستم، ببین و نخواه... قاعده در کل همین است، برای بعضیها البته سختتر میگیرد دنیا.. من اطمینان دارم که اگر چاق بودم، او به دنبال لاغرها میبود، اگر دانشمند هم بود او به دنبال عوام، اگر خوشگل بودم به میل زشتترین انسانها درمیآمد، اگر خوشبخت بودم او دلش برای بدبختان میسوخت، اگر خوش سر و زبان بودم او همدم سکوت خستهدلان لال میشد... من هر چه باشم او با قرینه من بخت میبازد، عشق میآوازد.. اصلن ربطی به من من یا من تو ندارد، دنیا اگر نخواهد، به کسی روی خوش نشان نخواهد داد؛ آری که دستی فراسوی همه چیز نقشها را معین میکند اما تو باید بدانی که گویت تا کجا میرود و تا کجا برایت پیروزی میآورد وگرنه اینجا و آنجا در حد پیروزی تو فرقی حاصل نخواهد کرد.. من اگر یک دنیازدهی اهل بازی هم باشم، دنیا بر مدار ابروی عارفان میگردد، اگر خلیلوار بت نشدنها را بشکنم او بر آتش سوختنم میافزاید تا آنجا که یاری از خدا سختتر و تحقق گلستان بعیدتر شود.. چه میتوان گفت که قرعه خارج از توان و خواست و اراده ما رقم میخورد و شاید تنها کار و بزرگترین کار یک انسان این باشد که به غم و اندوهی که در طول عمرش نصیبش میشود راضی باشد و اگر بلایی آمد صبر کند و اگر آوار بر سرش آمد لبخندی زند و بگذرد و گرد و خاک از قبایش بگیرد و حتی یک آه، یک آه هم از ته دل نکشد که دم سردی چیزی است که از همسایگی انسان با خاک بیبرکت این ماتمکده نصیبش میشود... من هر چه باشم او به دنبال چیزی دیگر است، من هر صورتی که بگردم او رخ از من بگرداند، قصه قصهی عشق نیست، عقل بیکاره است، هیچکاره است میل و اراده ما، ... افسانهها میدان عشاق بزرگند، ما عاشقان کوچک بیداستانیم، منزوی... پس بر همه چیز صبر کنید، نه به امید آنکه وضع بهبود پیدا خواهد کرد بلکه با دست و پا زدن بیهوده و اضافه بر زحمت و تکلف زیستنتان افزوده نشود.. چیزی تغییر نخواهد کرد پس آیه و آینه را اشتباه نگیرید و خودتان را عوض آنچه که نشدهاید عوضی نگیرید...
- ۹۸/۰۱/۱۵