دیوانِ دیوانِ دیوانه
جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۰۰ ب.ظ
خواستم دفتر شعری چاپ کنم... نمیگویم چه شد اما وقتی قرار است دلسردی نصیب تو از هر چیز باشد، خب هست، میشود.. من به شانس اعتقاد ندارم، ولی اقبال مقدار دارد و به هرکس اندازهای داده شده... من که کسی نیستم، کسی هم نخواهم شد، کسی هم ما را باور نکرد، کسی هم نفهمید، احساسی هم پروار نشد، عشقی هم شکوفا نشد.. بنده فخر چه هستم؟ هیچ.. اصلا چه اهمیتی دارد، به کجا برمیخورد، چه پیشرفتی حاصل میشود، چه سعادتی به دست میآید.. اشکالی ندارد، از خیر این هم گذشتیم...
- ۹۸/۰۳/۳۱