هزار بار هم بگم اینو فایده نداره
شاید هزار بار به انحاء مختلف اشاره کردهام، این هم روش... بحث نرسیدن نیست، بحث نداشتن نیست... یک کت و شلوار نو را به زمین بینداز و رویش رژه برو، خاکیاش کن، مچالهاش کن، چروکش کن آنوقت دست یک نفر را در خیابان بگیر و بیاور بالای جنازهی آن کت و شلوار و به او به بگو بپوشش، فکر میکنی به حرفت میکند؟ به او بگو این برند فلان است ها، قیمتش فلان است ها، خیلی به تنت خواهد آمد، یک نگاه کجکی به تو میکند و میگوید از خط اتوی نداشتهاش و صورت خاکیاش و گیره لباسی که به زمین زدهای معلوم است.. معلوم است، یک لباس مندرس تمیز رفوشده شرف دارد به یک لباس قیمتی چندمیلیونی فلان مارک؛ در مثال مناقشه نیست، به من نگو خب آدم برمیدارد میبرد میدهد اتوشویی برایش میشویند و اتو میزنند و احتمالا اگر سوراخی حادث نشده باشد عین روز اوّلش میشود، نقل این حرفها نیست، بحث این است که طرف در نگاه اوّل به چشمش میآید این لباس به زعم تو مارکِ چروکیده را یا اصلا رغبت میکند به طرفش برود و برای جشن عروسی یا هر چی لباس رسمی کاری بپوشدش؟ نه عزیز من... انسان هم همین است؛ همه این روضه را گفتم و خواندم و به مغزم رجوع کردم و هم چنین مثالی را ساختم که حرف اصلی را بزنم. انسان هم همین است عزیز من، بزنی زیر دست و ما لگدمالش کنی، شخصیّتش را خرد کنی، از تب و تاب بیندازیاش، برند شخصیّتش را پاره کنی، تف بیندازی به صورت و سیرتش و لهش کنی و ادرار بگیری بر هیکلش و نادیده بگیریاش و راهت را بگیری و بروی، بعد بگویی خب بلند شو و خودت را بتکان و تطهیر کن؟! کدام انسان عاقلی از روی عقل و ادراک یک کت و شلوار را بر میدارد به گوشهای پرت میکند و یک تیشرت آرم جمجمه را به کمد آویزان میکند؟! حماقت است، جهالت است بی انصافی است چیست؟! ببین بحث سر طی شدن پروسهی خاصّی ( تو بگو روند یا هر معادلی که میشود در اینجا برایش آورد) نیست... بحث سر کس خاصی هم نیست، بحث مقایسه هم نیست، ماجرای خاصی هم لزوما نیست، بحث احساسی است که رفته رفته در یک انسان شکل میگیرد که حس کند موقعیّتش چنین است... خودت، خودت کیست؟ خود انسان...
- ۹۹/۰۱/۲۵