صوفیوشان
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی... دیگه برای یه وای گفتن در اینجا هم باید جواب پس بدیم؟! از کی تا حالا شما وبلاگ خون (خوان) شدید؟! برید اینستاتون رو چرخ بزنید، واتساپ و تلگرام چت بکنید و هکذا شبکههای دیگه رصد کنید دیگرون رو، به من و امثال من که از سر درد یه گوشه پیدا کردیم بعضا دو کلمه چیز بنویسم، اون هم نه از روی هوا و نه از سر هوای نفس، چیکار دارید؟! یه ثانیه آدم بخواد نفس بکشه یه جا باشه برای خودش که یادش نره خبری نیست که گم نکنه که خفقان سکوت هست و سکوت همه چیز نیست، باید حساب پس بده به کسی؟! اون هم به کی، به چه کسی،... به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست، زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس.. من به اندازهای که بفهمم طعم طعنه رو توی همین مدّت قلیل و نه چندان قلیل عمرم چشیدم و کشیدم که ماجرا اوّل و وسط و تهش چیه، برای من دیگه ملّانقطی و ملّالغتی بازی چرا... به هر تقدیر، همانطور که گفتم در این بلبشوی این زندگی آشفتهی امثال بنده که به نوعی ساخته و پرداختهی فضا و جوّ حاکم جامعه هم است، باید حرف زد آقاجون ناله زد برادر من فریاد زد خواهر من، حدّاقل آدم مست نشه مسخ نشه نسخ نشه که خودش هم یادش بره چی میخواد چی میگه.. گفتم هذیان باید گفت نه اینکه مشروعیّت و اعتبار قابلیّت استناد و ارجاع بهش بدم.. نکته دوم؛ انسان تک بعدی نیست، یاخته که نیستیم فقط یجور باشیم، انسان علائقی دارد عقایدی دارد ذوقیّاتی دارد، نمیگم متناقض بودن اصل است ولی اصلا انسان موجود متناقضی است؛ یا انسان نازل یک شکل است تنها و یا مخصوص انسانهای کامل که دیگه شخصیّتشان و وجودشان به کمال و ثبوت رسیده ماجرا فرق میکنه... بحث به درازا میکشد، بیش از این در این مقال نمیگنجد... در این صوفیوشان دردی ندیدم، که صافی باد عیش دردنوشان.. والسلام
- ۹۹/۰۲/۰۸