مجمع خفه خون گرفتگان
این نیاز مفرط به حرف زدن و در عین حال خفه خون گرفتن از کجا میاد؟ چرا مجمع خفه خون گرفتهها در ایران نداریم؟ دلم میخواهد حرفی بزنم که زده باشم ولی گوش شنوایی باشد که حرف مرا نشنود مرا بشنود.. گوش مفت مگر پیدا میشود، مگر مردم گوششان را از سر راه آوردهاند، با چه کسی میتوان گفت... تحمّل و اثرنپذیرفتن و در عین حال شنیدن.. چرا اینگونه است، چطور اینطور شد، از کجا باید میدانستم؟ به چه کسی پناه میتوان برد؟ پناه بر خدا از چیزی که نیست... چقدر مسخره است که اینقدر زود شب میشود، انگار روزی اصلا وجود ندارد، بدون انقطاع یک تیکه شب است... با چه کسی میتوان حرف زد که نگوید تو دیوانهای، که برای ترس از سلامت و خوشبختی خودش هم شده برود و آرامش و سکوت ما را نبیند و نشنود.. مگر میشود اینقدر سردی، سختی، تیرگی، نخواستنی بودن اتمسفری که بر تو چیره است و تو بر آن چیرهای و در عین حال اسیر مغلوب هم بیخ ریش قهرمان پیروز است... چگونه است که خارج از خانه چیزی نیست درحالیکه داخل خانه هم چیزی نیست، آنسوی کهکشان به منی که در دومتر در دومتر مانده ربطی ندارد و آنسوی خیابان چیزی است که برای من نیست... نعوذبالله این آفرینش گل و گشاد (به این پهناوری منظور) چیزی در چنتهاش نیست که به قدر سر سوزنی به این دل تنگ لا یدرک و لایوصف من وسعتی ببخشد؟!!...
- ۹۹/۰۴/۱۵