شیرکاکائوت رو بنوش هموطن
جمعه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ق.ظ
صبح خواب میدیدم انگلیسم، سپردم یه بنده خدایی از دوستان بره بساطم رو از محل اقامت کذایی با خودش بیاره که به بلیط تهرانم برسم، بعد آقایون و خانمها پارتی گرفته بودند اونوقت تو لیوان پیاله گیلاس هر چی بود با پارچ طرف شیرکاکائو میریخت بعد اون گوشه موشهها یه پیر پاتال هم وایساده بود به جوانی و خامی دوستان میخندید؛ خوابهام جدیدا ژانر علمی تخیلی رو هم رد کرده و یه چیزی بین رئالیسم جادویی و تراژدی با چاشنی فکاهه داره متولّد میکنه؛ حالا خیر سرم انگار اونجا مشغول به تحصیل هم بودم :)) یه دختر کوچولو داریم تو خانواده میگه شیرکاکا یو، آره خلاصه :)
- ۹۹/۰۶/۲۸