مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف

شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

 

 

تولّدم مبارک است؟ بود؟ باد؟...

 سالی دیگر گذشت،

ترسم این است که امروز نیز بگذرد و همان آدم قبلی بمانم... که در همان نقطه‌ی تاریک بمانم... که همانقدر مجهول و محروم باشم که بوده‌ام... امروز هم گذشت ولی امروز مانند بقیّه‌ی روزها نبود، لااقل برای من نیست... به هر حال شاید خاصیّت گذر عمر این باشد که هر قدم که به جلو برمیداری خیلی چیزها روشنت میشود، دستگیرت میشود، میفهمی... تا آنجا قدم برمیداریم که از دل این تونل تنگ و تاریک روزنه‌ای از نور به صورت‌مان بتابد، گام‌ را تندتر میکنیم، نسیمی به صورتمان میوزد، عطر گلها به استقبالمان می‌آید و در آغوشمان میکشد.. امیدوارم تولّدم مبارک باشد، چیز مبارکی بوده باشد و نمیتوانم فکر نکنم، نمیتوانم آن نقطه را ننگرم، امیدوارم روز رفتن و رخت بربستنم هم مبارک باشد... امیدوارم مصداق عاش سعیدا و مات سعیدا باشم، گرچه تا به امروز نبوده‌ام، به هر حال این منم و این جنگ هرروزه‌‌ی تنها، دست تنها با خودم برای فتح آنچیزی که نمیدانم، قلّه‌هایی که اگر به سمتشان بروی همانطور که تو از آن بالا همه را کوچک و محو میبینی، بقیّه تو رو مات و پوشیده در مه و کوچک میبینند و چه ماجرایی است زندگی، نمیدانم جاده‌ به کدام سو میرود ولی تو همچنان جاده‌ای خیالی را بر جاده‌ی حقیقی سرنوشت سوار میکنی، انگار که مجازی بر حقیقت محقّق شده و تصویری بر تصویری بار شده‌.. باید حرفت را به کرسی بنشانی، تصویر خودت را بر روی تصویر سرنوشت بکوبی و ثابتش کنی، به گونه‌ای که همه چیز، آب و رنگ و مختصّات آن کم کم استحاله رود به شکل آنچیزی که تو میخواهی بدل شود. نمیدانم شاید اشتباه میگویم...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی