مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

نظر المغشی

جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ق.ظ

 

 

 

آنچنان روزگارم خراب است (!: فاعلاتن مفاعیل فعلن یا فاعلن فاعلاتن فعولن) که اصلا نمیدانم‌ حال درست یعنی چی، اصلا نمیدانم خوبم یا بدم.. شرمم می‌آید از این ندانستن... احساس میکنم در یک خلا گیر کرده‌ام و صدایم به هیچ جا نمیرسد، البته اگر بتوانم بگویم هنوز صدایی مانده است.. اگر میشد در سوراخ یک درخت یا فرورفتگی یک دیوار یا در خاک پنهان کرد و چال کرد آن حرف نگفته‌ای که اصلا نمیدانی چیست، آن زمزمه نهفته در سینه که نمیدانی از کجاست، آن حس لعنتی که نمیدانی چه شکلی است و چرا و چگونه و برای چه هست و اینکه زندگی هدیه‌ی توست به دنیا یا خدا به تو یا از این قبیل مزخرفات و خزعبلات سر و ته یک کرباس، خوب میشد اگر خدا به رگ‌ گردنی نزدیک باشد که خون خوشرنگ در آن در جریان است نه آلوده و تیره و گرم نه از مهر که از فشار رفتن به ناکجا‌آباد که بد است در درونت هم ناکجاآبادی باشد که در بیرون و بینهایت نیز ما به ازای خارجی نداشته باشد.. 

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی