آسمان من
انصافا برای چی صبح به صبح بیدار میشی و شب به شب صبح میکنی؟! همه چیز به غایت پوچ و همهی نیازها پست مینمایند... یک تبلور گل درشت از خوبیها و زیباییها در بستری تکراری و پست.. و اگر بیشتر دچار این تکرار باشی تا طراوت آن نوشکفتنها، زندگی برایت چیزی جز روز شب کردن و چیزی بی معنی برای گذران نیست.. این حقیقت است، ژست انسانهای خودگول زننده مثبت نگر حال آدم را به هم میزند، حرف همان است که حافظ میگوید، کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش، اما ای کاش خواب بودم و این بیداری ملال انگیز نبود، کاروان رفت رفت رفت آقاجون، گرد و خاکها خوابید، باد از تپش افتاد، آسمان تیره شد و جز سوز اندکی که به دورت میپیچد هیچ نجوایی نمیآید، این کجایش قشنگ است؟! تمام کهکشان حدیث این تنهایی بیابانی من است، این شکوه بیشتر دهشت آفرین است تا سرخوشی دهنده، این کهکشان تا جایی که من میبینم همین آسمان من است، تمام این عظمت انگار آفریده شده برای اینکه تو کوچک بنمایی، نه گمان نکن تنها دلیل آفرینشش همین بوده، خودت را مهم و بزرگ نپندار _این حرفهایم بر خلاف آموزههای دینی و آمیزههای تربیتی است! امّا به فلان فلان_ بگذریم... همه چیز هر چیز، ول کن این جمع زدنهای مسخره را، کل نگریها را، تو در بند جزییات ماندهای آنوقت حرف از کشف دقایق و امّهات معارف هم میکنی؟! حاشا که دیدهایم و ریدهایم!...
- ۰۰/۰۶/۱۰