مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

بای دیفالت ۲

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۰۰ ب.ظ

 

 

ولی این را خوب فهمیده‌ام که هیچ مهم نیست که الان در چه حالی باشم و یا چه بگویم، در هر زمان قابلیّت این را دارم که پذیرای انسانها باشم و ببخشم و کدورتها را نه تنها از خودم که از دیگران پاک کنم و روی گشاده به عالم و آدم داشته باشم! واقعی نه از روی تظاهر و ژست و الکی و نه به سودای چیزی و یا عمل متقابلی! تنها یک نشانه، یک حسن نیّت یا حداقل توقّف در بدی و یا فلان و تعویض حال کافی است، تنها همینکه باشی و بدخواه نباشی، باشی و بر فراز قلّه‌ی غرور نباشی، باشی و در قامت آدمی نیاز به همدردی داشته باشی، باشی و خستگی در تمام نقاط صورتت هویدا باشد و فلان و بهمان... نمیدانم صفت ضایعی است یا نه... گاهی در حکم دوبار و چندبار از یک سوراخ گزیده شدن است و من جرب المجرب حلت به الندامه...!

 به هر حال من میتوانم با تمام وجود دوستت داشته باشم و دلتنگت باشم و هم می‌توانم نسبت به تو آنگونه برخورد کنم روزی که انگار نه انگار.. ولی نمیدانم تا کی این توان هست که دوست داشتنم را بخواهم و بتوانم اثبات کنم، شاید باشم، همه چیز در قلبم پابرجا باشد و از خیر نشان دادن آنچه در آن است بگذرم، شاید همه چیز را برای خودم نگه دارم، تا همیشه، تنهایی و سکوت را ترجیح دهم به همه چیز، این نیز از من هیچ بعید نیست، همانطور که تا امروز در بیشتر اوقات اینگونه بوده‌ام و سرپا مانده‌ام، نه سرپا و استوار، لااقل همینکه دست یاری طلبیدن به هر کس و ناکسی دراز نکرده‌ام شاید خود گواه این است که اندک وقار و عزّت نفسی باقی مانده است.. خداراشکر، برای همه آنچه داده‌ای و نداده‌ای!...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی