بای دیفالت ۲
ولی این را خوب فهمیدهام که هیچ مهم نیست که الان در چه حالی باشم و یا چه بگویم، در هر زمان قابلیّت این را دارم که پذیرای انسانها باشم و ببخشم و کدورتها را نه تنها از خودم که از دیگران پاک کنم و روی گشاده به عالم و آدم داشته باشم! واقعی نه از روی تظاهر و ژست و الکی و نه به سودای چیزی و یا عمل متقابلی! تنها یک نشانه، یک حسن نیّت یا حداقل توقّف در بدی و یا فلان و تعویض حال کافی است، تنها همینکه باشی و بدخواه نباشی، باشی و بر فراز قلّهی غرور نباشی، باشی و در قامت آدمی نیاز به همدردی داشته باشی، باشی و خستگی در تمام نقاط صورتت هویدا باشد و فلان و بهمان... نمیدانم صفت ضایعی است یا نه... گاهی در حکم دوبار و چندبار از یک سوراخ گزیده شدن است و من جرب المجرب حلت به الندامه...!
به هر حال من میتوانم با تمام وجود دوستت داشته باشم و دلتنگت باشم و هم میتوانم نسبت به تو آنگونه برخورد کنم روزی که انگار نه انگار.. ولی نمیدانم تا کی این توان هست که دوست داشتنم را بخواهم و بتوانم اثبات کنم، شاید باشم، همه چیز در قلبم پابرجا باشد و از خیر نشان دادن آنچه در آن است بگذرم، شاید همه چیز را برای خودم نگه دارم، تا همیشه، تنهایی و سکوت را ترجیح دهم به همه چیز، این نیز از من هیچ بعید نیست، همانطور که تا امروز در بیشتر اوقات اینگونه بودهام و سرپا ماندهام، نه سرپا و استوار، لااقل همینکه دست یاری طلبیدن به هر کس و ناکسی دراز نکردهام شاید خود گواه این است که اندک وقار و عزّت نفسی باقی مانده است.. خداراشکر، برای همه آنچه دادهای و ندادهای!...
- ۰۰/۰۸/۲۵