مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

به خودت رحم می‌کنی!؟

چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۰۰ ق.ظ

 

 

حقیقت این است که در بیحوصله‌ترین نقطه‌ی زندگی‌ام ایستاده‌ام! و متقابلا در مشتاق‌ترین لحظات! چطور ممکن است؟ آیا باید کمی تنفّس بدهم به خودم، کمی فرصت فراغت و برون رفت از فشار، آیا باید کمی به خودم و روح و روانم رحم کنم؟! یا باید سرسختی بیشتر نشان بدهم تا بلکه عاقبت چرخ رخوت فکرم از گل و لای این مسیر نامعلوم منتهی به ناکجاآباد دربیاید؟!.. البتّه که از خوبی‌های بزرگ شدن این نیز است که خودت را در مرکز توجّهات و این لنگه‌ی دنیا نمی‌بینی، از نگاه دیگران دستپاچه نمیشوی و اگر از قضا در پیاده‌رویی تاریک سکندری خوردی یا در کافه‌ای رمانتیک قطره‌ای تلخکامی از قهوه به شولای عریانی‌ات چکید، عنان از کف نمی‌نهی و نگاه مضطرب به این و آن نمی‌اندازی که واویلتا که چگونه قضاوت خواهم شد و در این مسلخ خونین اشتباه در اشتباه چه بلایی به سرم خواهد آمد! کل زندگی تجربه‌ای بیش نیست، اشتباه در اشتباه، حرکت کردن و عقب ماندن، درماندن و گریستن و خندیدن، زندگی دستمایه‌ی تفنّن برای بودن است، چاره‌ای نیست، دیگر به چپ و راستت نگاه نمیکنی، در انتظار هبوط معجزه‌ای نخواهی بود و تنها زمزمه‌ی خاموشت به زیر لب این است که خدا کند در این گذر از خیابان تا آن دکّه‌ی سیگارفروشی خالی از مطبوعات، ماشینی اشتباها تو را زیر نگیرد، همین!...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی