داب ما این بود (۱)
داب ما این بود (میخوام ادبی حرف بزنم وگرنه بندهی کمترین رو چه به دابی داشتن!) که آنچه درست میدانیم را عملی کنیم هر چند به ضررمان تمام شود! بله، شاید برای بعضی از شما که میشنوید عجیب باشد که یعنی چه و برای بعضی دیگر غریب باشد که مگر غیر از این است! آن کس است اهل بشارت که اشارت داند، لکن بد واقعهای رخ داد، به چیز سفت و سختی، به دیوار بلندی برخورد کردیم، به مانع تظاهر و ریا و افراط و تفریط که در برابرمان قد برافراشت.. شاید شرح این فاش گویی و رمزگشایی از این رازگویی در جای دیگر فرصت افتد، نفی آنچه بودهایم و بیان اینکه انگار زندگی را تماما اشتباه آمدهایم به معنای نفی آنچه به فهم کممان آمده نیست _چه اینکه همان نمنم ترکتازیهای کوچه خلوتی روشنی ضمیر این روزهایمان است_ و نه تایید راه و نظر دیگران است که بگویند دیدی گفتیم که شما بر سبیل خطایید و ما بر صراط مستقیم! چه بگویم، این حرف یک بچّه نیست گر چه خود اذعان دارم که در مقام ثبوت، طفل راهی بیش نیستم و در مسیر سلوک تکّه گوشتی خام که از محسوسات بهرهی چندانی نبرده چه برسد به معقولات! اذعان داریم که اشتباه کردهایم ولی تمام مصیبت این نیست بلکه گویا فرصت را از دست رفته میبینیم برای پیدا کردن مسیر واقعی و دیدن آنچه باید میدیدیم و ندیدیم! چقدر در مقام حرف حرّافیم، چقدر در مقام فکر بیهوده فکوریم، چه قدر در مقام عمل محتاطیم! شاید تا تبرّایی نباشد تولّایی معنا نداشته باشد پس لازم است اعلام برائت کنیم از اهل ظاهری که آنچنان زشت عمل کردند که همگان را به گونهای به این انتهای نامیمون کشاندند، به آنها که از قدرتشان تفرعنمآبانه استفاده کردند و بر گُردهی دین نشستند و داس دیوآسای خود را بر حلق خیرطلبی کوبیدند و جز خویش و ریششان چیزی ندیدند! از آنهایی که سیادتشان آنها را به ریاست کشاند و جهالتشان آنها را به رذالت و خیانت...
- ۰۱/۰۲/۱۱