مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

در ستایش تخریب، ساختن و سازش!

دوشنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ

 

 

Demolition، یکی از فیلمهای جک جیلنهال؛ بازیگری که اغلب نوع نگاه کردنش طوری است که انگار میخواهد لب به سخن بگشاید ولی هنوز در حال مزمزه کردن حرفهایش است! فیلم مختصر و متوسّط ولی خوب و همراه کننده، خالی از زوائد احساسی یا نتایج شگفتانه‌ی غیر منطقی! متن داستان آهسته پیش می‌رود، واقعه اصلی در اوّل فیلم رخ داده و این شخصیّت اوّل داستان است که باید انطباق خودش را و تلاشش برای ادامه‌دادن را نشان بدهد!

مرد لکّه‌ی خون روی کفشش را به آرامی پاک میکند، آنقدر طمانینه، سکون و آرامش دارد که گمان میکنی برایش قضیّه انگار نه انگار است! امّا اوّلین نقطه‌ی تحوّل شخصیّتی او زمانی که دستگاه فروش خودکار به مشکل می‌خورد و تمام توجّهش معطوف برطرف کردن چیزی کوچک میشود، شاید به کوچکی همان چیزی که همسرش قبل از واپسین نگاه و لبخند به او گوشزد کرده بود: تو میگی صندلی من نیست پس مشکل من نیست! (قریب به این مضمون) شخصیّت داستان یک قهرمان نیست، حتّی به گونه‌ای رفتار میکند که این احساس در تماشاگر برانگیخته میشود که او یک بی‌احساس و باری به هر جهت یا بیخیال و بیتفاوت است یا بنابر گفته‌ی او به مرد همقطاری واقعا عاشق زن خود نبوده! امّا آنقدر روراست و ساده و بی‌تظاهر پیش میرود و عمل میکند، آنقدر یادآوری‌های فیلم و ارجاعاتش به گذشته خالی از زوائد و کوتاه است که نهایتا این باور به مرور رشد پیدا میکند و روشنتر میشود که او واقعا عاشق زن خویش بوده است، تنها از هجوم حادثه و عظمت آن بهت‌زده است! شاهد بر این مدّعا توجّه مداوم او به چیزهای کوچک و سعی در برطرف کردنشان و اهمیّت دادن به زنی است که میتواند دوستش بدارد، به جای همسر خودش که میتوانسته بیشتر دوستش بدارد و به او توجّه کند! فیلم در گریه‌گرفتن از مخاطب چندان عجله‌ای ندارد، درست در نقطه‌ی قبل از پایان و اوج آن تلاقی احساسی مخاطب با جینلهال به گونه‌ای رقم میخورد که بغض بالاخره می‌ترکد و هویّت مدفون شده‌ی مرد داستان دوباره رخ نشان می‌دهد! امّا صورت و نگاه جینلهال باز به گونه‌ای است که انگار او در صدد کتمان و پوشیدگی رازآلود احساسی است که میخواهد برای خودش نگه دارد! داستان مستقیم پیش می‌رود، درست با حرکت کاراکتر اصلی، خیلی اوج نمیگیرد ولی به در و دیوار هم نمیزند! 

 و نهایت میرسی به سه‌گانه‌ی تخریب، ساختن دوباره‌ی خاطره در آستانه‌ی آشوب دریا و سازش در ساحل با رویا!...

خب فعلا مزخرف بسه..

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی