مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

 

 

از قرارگیری در موضع ضعف خسته شده‌ام!.. 

 

 

مردان بزرگ از درون متلاشی میشوند چون از بیرون هیچکس نمیتواند با صحبت و رفتار تخریبی خود ذرّه‌ای خلل در شخصیّت‌شان ایجاد کند! آنها برای تکامل با جنبه‌های ناقص و تیره‌ی خودشان در جنگند و در این عرصه‌ی تعالی تنها اسب مسابقه‌اند!..

 

 

گذرم افتاده است با آن خیابان کذایی که به شدّت از و اتمسفر پرت و پلایش از قدیم بدم می‌آید! انگار این معنا را حالی کند که زندگی یعنی کنار آمدن با آنچه بدت می‌آید، راه فراری نیست، هنر کنار آمدن با همه چیز!

 

 

ما مبنای زندگی را اسلام گذاشته بودیم حال آنکه مردم و از آن مهمتر مسئولان هیچ اهمیّت اوّلیّه‌ای برای آن قائل نبودند!..

 

 

پیوندها بریده شده، پیوند آشنایی، فامیلی، دوستی، ملّی، انسانی، ایمانی....

 

 

 

همیشه از انسانهایی که اهل مراعات هستند خوشم اومده.. و شاید یکی از جهاتش این است که چون معمولا زبانم نمیرود به گفتن بعضی جزئیات و رویم نمیشود به نوعی ضربه خورده‌ام از اینکه دیده‌ام طرف اهل مراعات و دودوتا چهارتا نیست و جز خودش را انگار نمی‌بیند!...

 

 

 

دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد...

 

 

اگر بگویی فلانی چه خوشبخت است خوشا به حالش آب از آب تکان نمیخورد ولی کافی است در دلت خطور کند بیچاره بنده خدا فلانی چه مشکلی پیدا کرده آنقدری نمیگذرد که از ذهنت خارج شود تا خودت نیز مبتلا به آن ابتلا بشوی! خوشبختی مسری نیست ولی بدبختی چرا!

 

 

یاد اون نوبتی افتادم که ناپرهیزی کردم و رفتم به بوفه مرکزی دانشگاه صرفا برای اینکه عصرانه‌ای بخورم و چشمم خورد به منو و آب‌هندوانه بستنی‌ای که غریب می‌آمد ولی در آن گرما بدن می‌طلبید! گاهی چیزهای کوچک و به ظاهر دم دستی بعد از گذشت روزها پیشوند جزو معدود دست‌آویزهای آدمی و دل‌روشنی‌هایی که می‌بیند تجربه کرده است انگار...

 

 

سکوت میکنی چون نتیجه گرفتی که تهش سکوته، فرقی بین حرف زدن و سکوت کردن نیست وقتی خودت مخاطب خودت هستی، پس چه کاریه که انرژی مصرف کنی؛ شاید سکوت میکنی که موضوع رو مسکوت بذاری، شاید کم‌کم دردت هم تسکین پیدا بکنه! امّا ناگزیری به حرف زدن چون نیازی داری که حرف بزنی، حتّی اگر خودت باشی و خودت! این تناقض دردآلودی است...!