با من راه نشین خیز و سوی میکده آی، تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم
صوفی صومعهی عالم قدسم لیکن، حالیا دیر مغان است حوالتگاهم
پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد، و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم
مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود، آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم! "حافظ، با تعویض و تعریض"
این حافظت هم از اون ماجراهاست، ضمیر ملکی دادن، یعنی خودش رو متعلّق به اون طرف میداند و آهش هم از این است که مگر آهش دامن حسن یارو رو بگیره!..
- ۰ نظر
- ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۰۰