مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

۵۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

بحث الان نیست، بحث هیچوقته...

از هر چه توبه کنم، از دوست‌داشتن تو هرگز... دوست‌داشتن تو، زیباترین دلیل بودن من است، البته نه، نه به زیبایی تو...

توبه‌ات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است..‌ سجاد سامانی

بر شاخ امید اگر بری یافتمی

 هم رشته خویش را سری یافتمی

 تا چند ز تنگنای زندان وجود

 ای کاش سوی عدم دری یافتمی؛ خیام

من در کدام نقطه قرار دارم؟! آیا سرنوشتم را خراب کردم؟! آیا سرشتم را ضایع کردم؟! نمیدانم، هر چه هست راه بازگشتی نیست.. من از این شبهای سیاه طولانی به تنگ آمده‌ام.. من از این روزهای نافرجام به زحمت افتاده‌ام.. رضایت من چه فرقی میکند وقتی اوضاع راضی‌کننده نیست.. من باخته‌ام، من به هیچ باخته‌ام... دیگر راه پس و پیش را نمیدانم.. هرکسی کار خودش، بار خودش، آتیش به انبار خودش...

به خودت قسم که من خوشبخترینم..

...

باید برگشت؛ خواجه‌امیری

شاید وقت آن رسیده که بگوییم "نمیدانم" و خودمان را از هر گونه بحث احمقانه و بیفایده به دور نگه‌ داریم...

نه راهی برای رفتن، نه کسی برای دل‌بستن، نه هدفی برای گذشتن و رسیدن و نه حرفی برای فهمیدن...

یک چیزهایی رو اگر انسان بدهد برود هدر برود دلش شاید بسوزد ولی تاسف نخواهد خورد؛ آن مال رفت که رفت باکی نیست، مثلا.. اما اگر معامله‌ای با خدا کردی و به زعم خودت خالصانه کاری را انجام دادی، چون با اعتقاد، چون با اخلاص چون از دلت برآمده انتظار داری هرطور شده جوابی بگیری، عکس‌العملی ببینی، حتی اگر بی‌خلل نبوده باشد که کار بشری بی‌خلل نیست و اغلب نقصی است ولی کمال کار تو به خاطر نیت پاک تو و نیت عاری از ریا و تظاهر توست.. بله، شاید کسی بگوید همین گمان تو و انتظار تو از خلوص کار میکاهد، نه عزیز من، هرکس به قدر معرفت خودش، تو آن کار را انجام نداده‌ای که ثواب یا پاداش اخروی به دست آوری گرچه امیدواری، تو میخواهی به گونه‌ای عنایت و لطف او را به خود جلب کنی و تمام رضایت و خواست تو همین است و این یعنی عشقی مضاعف پاداش محبت ابرازشده‌ات به درگاه حقتعالی...

جز غم و تنهایی، هیچ یک از مفاهیم بشری حقیقی و عینی نیستند، حتی زیبایی...

بیایید حرف بزنیم...

بیایید سکوت کنیم...

اولین و بزرگترین دوست انسان خانواده اوست و اولین و بزرگترین دشمن او هم همان... 

من که اول دغدغه‌ی انسانی‌ام در این روزها جلب رضایت پدر و مادرم و دیدن خشنودی آنهاست.. امیدوارم دراین‌باره هرچه زودتر کاری کنم کارستان... وقتی در دبستان جز سی را میخواندیم و به گونه‌ای بعضی سور را بیشتر میخواندیم و گاه هرروز صبح مرور میکردیم، بهرجهت حفظ شدیم. من از سوره بینه خوشم می‌آمد بخصوص به خاطر آیه آخرش که میفرماید رضی‌الله عنهم و رضوا عنه، ذلک لمن خشی ربه.. یعنی هم خدا از آنها راضی است و هم این یاران بهشتی از خدا راضی‌اند، اونوقت چرا؟ چون نسبت به خدای خودشون خشیت و حرف‌ شنوی داشتند...

 خب حالا ما داریم که رضی‌الله فی رضی‌الوالدین (و سخطه فی سخطهما)؛ بله، فقط مساله اینجاست که لزوما قرار نیست این احساس خشنودی و رضایت دوطرفه باشه و هیچ قراردادی نیست که حرف شنوی شما با پاسخ شایسته روبرو بشه و البته بحث در اخلاق بشری و گیر و گورها و عدم فهم‌های متقابل و رذایل و بالا و پایین رفتن قیمت ارز و مشکلات زندگی‌ست:)؛ درک میکنی که میتوان گفت به نوعی این زیرمجموعه به ظاهر کوچک از نظر اهمیت و سختی از اصل کاری چیزی کم ندارد؟!.. :)))