مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

۱۵ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

 

خدا لعنت کند هر کسی را که به نحوی از انحاء ایجاد اضطراب و دل‌آشوبی در من و ما میشود، هر کسی که فکر میکند در موضع حق نشسته و قانون طرف اوست و جهلش را پتک میکند بر سر من و ما که در عمرمان یکبار بیشتر فرصت جوانی را نخواهیم داشت! اللهم العن القوم الظالمین و خذل من نصرهم..

 

 

ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر!...

خودت بازی رو جلو ببر، با قواعد خودت بازی کن و دل از همراهی این و آن جدا کن... به صورت کامل تنهایی‌ات را بپذیر و توانایی‌ات را بشناس وانگهی قدم را آهسته بردار در راه! اگر چراغی نیست، اگر شمعی نیست، اگر روشنی ماه دل‌افروز و خورشید جانسوزی نیست، تو مقصد را رها کن و قدمهایت را بشمار و ردّپای بعدی‌ات که هنوز بر خاک تفتیده‌ی ادراکت نقش نبسته را تخیّل کن!... دل از آرمان و آرزو رها کن، از خیال دوری کن و خودت را در آینه درست و راست، چشم در چشم تماشا کن! اگر هیچ را خوب بنگری همه چیز عین مرادت می‌شود!...

 

 

برای سال جدید اگر تنها یکچیز را آویزه‌ی گوش خودت بکنی کفایت میکند: "خودت را برای کسی که اهمیّت نمی‌دهد _یا حتّی کم اهمیّت می‌دهد و یا حتّی کمتر از آن حدّی که تو اهمیّت می‌دهی اهمیّت می‌دهد_ خرج نکن"...

 

 

 لذّتی خواهم که بی سبک سنگین کردن و چالش و با وجود خستگی به آن بتوان رسید...! من خسته‌ام...

 

 

حقیقت اینه در کل اوضاع خوبه، راکد هست یه کم، باتلاقی هست یه کم ولی قابل تحمّله، لااقل به مرحله‌ی کمی عادی شدن رسیده، چیزی که هست اینه که من امیدی به خودم ندارم، مثل کسی‌ام که بلانسبت روی ویلچر نشسته باشه و زل زده باشه به حیاط خونه بغلی و بلبل خرمایی‌های روی چنارش رو بشمره، راضی و خشنوده از این چیزای دیدنی کوچیک، یعنی چاره‌ای نداره جز رضایت برای ادامه دادن ولی یجوریه انگار اون ته تهای ذهنش یکی میگه این غایت تو نیست، اینجا چیکار میکنی پاشو با پاهای خودت قدم بزن و دست بزن به سر هر شاخه! از بس  آدم یه وقتایی فکر میکنه فکرش قد نمیده، بیشتر هوای دلش متشنّج میشه... انسان باش و انسانی رفتار کن! این کتابه میگه! حقیقت رو میگه فکر کنم، بدیهیه که اینطور باید باشه ولی چطور؟! فکر کردن انسانی نیست؟ تو باتلاق دست و پا زدن چی؟!..