کلا همه چیز بیهوده بود، بیهوده است، همهی تصوّرات، خوش گمانیها، دلسوزیها، دوستیها، احساس نزدیکیها، ترسها، نگرانیها، دلتنگیها، اضطرابها، خوبیها، احساس بدیها، خلوتها، صحبتها، لحظات تهی از هر چیز، اهداف که جز تباهی ما قرابتی با ما نداشتند... همه چیز بیهوده بود، صبح بیهوده بود، تلاش برای برخاستن هنگامی که عالم خفته است، در این قیامت تنهاییها حقیقتی نیست که در پیاش باشی و بیابی، شب ولی واقعی بود، هر شب بیرنگتر و پررنگتر، ملموستر و عمیقتر، خیالیتر و شهودیتر...
- ۰ نظر
- ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۰۰