چو قسمت ازلی بیحضور ما کردند، گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر... امّا وای اگر اندک در چشم تو بزرگ بنماید. این اندک وجود ماست، حیثیت ماست، قدر و منزلت ماست، ولی دردهای هر کسی برایش بزرگ است یا بهتر بگویم آنچه که درد میماند و زخمی که بهبود نمیشود، خب برای آن جسم برای آن روح بزرگ بوده است و این مساله در هرکسی تفاوت میکند. ما از آفرینش خرده نگیریم، از عالم و آدم خرده نگیریم، دربرابر خدا کرنش کنیم، عاقبت خودمانیم و خودمان؛ این دل بیچاره که دیواری کوتاهتر از آن نیست را چه کنیم؟! از خودمان هم خرده نگیریم؟ پس ناراحتیهایمان را به که حواله دهیم و تقصیرها را گردن چه کسی بیندازیم؟ رضایت یک حس درونی است، بله، با بیرون هم ربط دارد ولی یک حس درونی است؛ وقتی درونت آشوب است، چه باید کرد؟! میگوید قواعد از پیش تعیین شده است، بازی از قبل معلوم است، برنده و بازندهی این داستان شاهکار مشخص است، ما از چه کسی نقشهی راه بپرسیم؟ التیام گویای پاسخ ما و چشم بینای درمان ما و گوش شنوای آلام و آرزوها و سوالات ما کجاست؟ چه کسی است؟ خود ما؟ خب، اینکه عجیب است، این واقعا وضع غریبی است.. از کجا باید کنکاش کرد که ما چه بودیم، چه هستیم و چه خواهیم بود؟ .... بگذار از خودمان خرده بگیریم، معرفت ازلی ما آنچنانی نیست؛ ما تا ابد گرفتار همین جواب از پیش معلوم و سکوت عجیب ناگزیر هستیم...
(قصد من شرح بیت نیست. بحث قسمت، تقدیر و ازل هم بحث دقیقی است و از فهم من خارج است... اهلش بگویند...)
- ۰ نظر
- ۱۶ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۰۰