مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

۱۰۴ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

چرا ناخوشی؟!

تو تا حالا تو قلعه زندگی کردی؟ خاک بر سرت، خب منم نکردم، پس زر نزن گوش بده. وقتی راه نفوذ به قلعه جور میشه، قفل در اصلی قلعه میشکنه، دیگه شکسته دیگه فاتحه اون پهلوونای داخل قلعه رو باید بخونی باید فاتحه عصمت دخترا رو بخونی باید فاتحه چراغ‌های آویزون از لب ایوونا رو بخونی باید فاتحه ریخت و قیافه پسرای شیطون دنبال عرض اندام برای محبوبشون رو بخونی... یکی علیل میشه یکی ناقص میشه یکی کشته میشه و یکی تا آخر عمرش عذاب میکشه که چرا جانانه‌تر نجنگید و کشته نشد و یکی هم یه بغض همیشه رو گلوش سنگینی میکنه که چرا آخرین دوستت دارم رو به همسرش نگفت و اون با اوقات تلخی رفت... فتح چنین قلعه‌ای دیگه هنر نیست، وقتی قلعه درش شکسته شد، دیگه مهم نیست اونکسی که وارد شده میخواد بمونه یا نه، حکومت بر قلعه مخروبه تو فکرش هست یا نه، همه رو از دم تیغ میگذرونه یا نه، براش مهمه چه بچه‌های بیگناهی یتیم شدن یا نه، اون کار خودش رو کرد، اون رنگ و بوی خودش رو داد، حالا این قلعه است که دیگه قلعه نیست، این دروازه است که دیگه دروازه نیست و این دل است که دیگه دل نیست...


اگر زیستن انتخاب تو نباشد، آنوقت هیچ چیز ارزش نخواهد داشت.. تو به هیچ چیز نخواهی بالید وقتی بودنت معنی ندارد، همه چیز موقتی و بی‌اعتبار است... پس ما بیشک برای زیستن به جاودانگی نیاز داریم و اگر جاودانگی نباشد زیستن با تمام شوون و جوانبش ارزش و اهمیّتی نخواهد داشت... ما محکوم به جاودانگی هستیم، حتی اگر جاودانگی‌مان رنگ فراموشی و عدم به خود بگیرد...


دست به گرد و خاک کتابها میزد و میگفت: خدایا! مرا گرفتار چه رجّاله‌هایی کرده‌ای؟! در همین زمان آسمان سرفه‌ای میکرد...


تنها خدمتی که مادر بخصوص میتوانی بکنی و بگونه‌ای به کانون گرم خانواده و به اعصاب و روان خودت، این است که کمتر جلوی چشمشان باشی..‌شاید البته شاید... :)


چرا تا دچار نشویم و مجبور نباشیم کاری نمیکنیم؟ برای بهبودی، برای بهتر شدن برای سالم بودن... اگر اندکی زمان صرف مسواک کردن یا نخ دندان کشیدن کرده بودیم دیگر نیاز به هزینه و صرف وقت و اعصاب خردی نداشتیم... این دندان زمانی فاسد میشود یا به قول قدیمی‌ها کرم میزند که اندک توجهی که نیاز دارد و شایسته‌اش هست از او دریغ میشود... این انسان نیاز به سلم دارد سلامتی دارد به رفاه به آزادی به مهر ‌... و....


چندی است برای اینکه حرفها از یادم نرود عنوانی برایشان برمیگزینم. عنوان تو چیست که عمری‌ست بی‌نام و نشان هستی و از یادم نرفته‌ای؟!


حال دوچرخه در رکاب زدن و رها کردن آن در سرازیری و احساس سبکی حاصل از بادی است که در زیر بغل، درست در سینه و دهان و چشمان و آغوشت احساس میکنی.. این هم برای خودش حس رضایت و امید به زندگی است، خودارضایی محسوب میشود نمیشود؟! :)


دوچیز به من حس وزانت میدهد: یک کتاب و موانست با آن و دو نماز و هرآنچه که حال معنوی به من میدهد و یاد خدا را در من روشن میدارد... و دوچیز حال خوب سبکی را به من ارزانی میدهد: یک شعر و دو دیدن لبخند آنان که دوستشان دارم... و دوچیز در این روزها اندکی حال خوب به من میده: فیلم خوب دیدن و شعر خوب خواندن... و دوچیز مرا سر هوش و حواس نگه‌میدارد: همدلی رفیق و پرخاش مادر....


گر چه از نظر مقیاس زیستن و ایستادن دوریم، ولی همه با هم و همراه همیم به مهربانی، آرامش و خوبی... زیر آسمانی که یکی است و در ظل عنایت حضرت حق که نگاه ما به اوست، ما با همیم، همدلیم و آسوده در خاطر همدیگر سرخوشیم... دوری حرف است، ما قلبهایمان آنقدر بزرگ و دریایی است که مرام و معرفتمان همه چیز را در خود حل میکند و آنچه تنها میماند بزرگواری است و مهربانی و عشق؛ آری در اینجا ننگ ندارم که از عشق بگویم که عشق به حضرت حقیقی است و موهوم نیست و هر چه او بخواهد عشق است و چون چشم و گوشت عشق شد دیگر از دلت جز عاشقی برنیاید.. ما با همیم چون دلهایمان یک رنگ دارد آن رنگ زلالی و پاکی است.. مهر دوستی و قربت ما او بر بودنمان زده است، غربت در جغرافیای هستی ما جایی ندارد و ما در سکوت و تنهایی و چشم‌پوشی‌مان هم به زیبایی خوبی میبینیم و میشنویم و میفهمیم و میدانیم آنچه باید دانست و حقیقتا ما زنده‌ایم تا آسمان برقرار است... ما به هم خوشدلیم چون خورشیدمان یکی است...


اگر در عین گرفتاری و رنج و سختی و فشار خوش خلق بودی هنر کردی... وگرنه صبوری و آرامش در وقتی که هوا آفتابی است و همه چی خوب و پروانه‌ها در پرواز و شکوفه و باران،... اگر در وقت خوشی خوب نباشی که دیگر از انسانیّت به دوری، مشتی!...

حالا این فلانی حضرت حافظ کیه الله اعلم و فلانی ما کی میتونه باشه الله اعلم... امّا در طوفان زندگی: بنده طلعت آن باش که آنی دارد...