مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

باز هم

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۳۴ ب.ظ

باز هم م ک و ت بم ک و م چ ک خ خ ب ت ح ن اصلا چ ا ا ش مگر مات چ خ شاید ب د ب ی م؛

خ چ ک م چ م ب...شکر ب خ د خ... اما ماغ ر ن... ب چ ک م ا ح م... ا م گ م م ک ...

امروز باز هم ف چ ح ... اما م م ت خ و د ا ت ب ع خ خ ا ن ... م ا خ ق ا ک..  ا ا ح م م ح ن... اما م ف م این و ح آن چ ن ک ب ب ... ب چ ک م ا...  خدایا شکرت.

از قصد اینگونه نوشتم که خودم هم در بازخوانی به مشکل بخورم و حتی الامکان اگر باز حافظه ام یاری ندهد نتوانم بخوانم اما نوشته ای که نوشته شده چه نیازی به خواندن دارد؟ آنرا پیش از آنکه نیاز به خواندن پیدا کند خوانده ام؛ اصلا نوشته ای که از دل برآید را اول باید خواند بعد به دست قلم سپرد؛  وقتی کلمه از دهانت خارج شد دیگر در اختیار تو نیست، تحت فرمان تو نیست... اما گاهی نگفته ها ننوشته هایی هم هستند که تحت نفوذ انسان نیستند؛

و گاه کلمه هایی هستند که در درون منفجر میشوند چون ابرستاره ای که هوای کوتوله شدن در سر دارد، انسان را کوچک میکنند فشرده و خرد میکنند؛ گاهی کلمه هایی چون غنچه ای هستند که در میانه زمستان در بوران برف، در میانه جان کولاکی از حرف به پا میکنند؛ گاه کلمه هایی هستند که ناخواسته سر باز میزنند و سر باز میکنند و مقدمه خواستنی ترین ناخواستنی ها میشوند؛ گاه کلمه هایی هستند که از فرط بودن هنوز یگانه میمانند ، در ذهن در یاد... گاه کلمه هایی هستند که موطن شان هیچ زمانی است لامکانی است آشناترین هستند در غربت ناگفته ها... گاه کلمه هایی هستند که نیستند حتی اگر بخواهی باشند که مرده اند پیش از به دنیا آمدن و زنده اند با جسم نیمه جانشان غرقه در خون حنجره و آه بغض ... گاهی کلمه هایی هستند نمادین؛ که منتظر نشانه اند برای جاماندن؛ برای هر زمان که بی نشان مانده ای و نشان میخواهی... بعضی کلمات را باید کشت تا فرصت برتری طلبی پیدا نکنند؛ نکند فریب بزنند که باید کشتشان تا سبز شوند که تازه شوند که زندگی دهند.... بعضی کلمات سیلی زمانه اند... بعضی کلمات رایحه خوشند باید ببویی شان... اما همه از خودند یا مایند؟ دلیلند یا بیچاره؟ کلمات انسانند... کلمات جنسیت ندارند... کلمات خود زنده اند بی آنکه بخواهی به استقلال و آزادی... انسان در بند کلمات است ولی کلمات خود آزاده اند قیام کننده در عین بیرنگی... کلمات نباید وصله به قیافه انسان شوند چون رنگ میبازند و زشت میشوند... دوست داشتن کلمات سخت ترین و صادقانه ترین کار دنیاست....... من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم ؛ تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال... من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست ؛ تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی.... " من دلم برای کلمات میسوزد و هرشب در تنهایی برای مظلومیت کلمات دلم سخت میگیرد و گریه میکنم"...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی