مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

۵۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

گاهی راه پس و پیش نیست، باید تیک‌آف کرد، نه بلکه باید پرواز کرد.. انرژی و روحیه داری؟!

چیزی که مهم است این است که چه کسی یاد ما را زنده نگه خواهد داشت، نه تنها فردا که امروز...

از من احمقتر در جهان هست؟! عاقلی میگفت.

من طاقت عذاب اضافه ندارم..‌
_ آروم بگیر، مرد!

عجب! به ما که رسید شد اخ! همیشه همینطور است، همه از حرام و حلال خدا متنعمند و غرق در لذت، به ما که میرسد میشود تیغ دولبه.. حضرت انور در کل عمر مبارکش پی حرف دل خودش بوده، نخوایم بگیم هوی و هوسش، بعد اونوقت مدعی است وجود خدا رو در تک تک لحظات زندگیش دیده که دست گذاشته روی شونه‌اش که هی جک! ممنونم ازت که خلقت کردم به وجود اومدی الان دارمت، برو جلو پشتتم. بعد اونوقت توی عاصی سراپاتقصیر که تصور میکنی داری حرف و خواست خدا رو پیاده میکنی، عملا داری پیاده میشی.. چیه این زندگی جون تو عباسی‌جون، ما که نفهمیدیم چی به چیه، نه فهمیدیم چی از جونمون میخوان، اصلا برای چی اومدیم یا اصلا چرا این بلاها سرمون میاد؛ عیش و طرب و نوش رو ولش که به ما نرسید. اونور سیخ تو ماتحتت نکنن تازه باید خداروشکر کنی. حوری و غلمان و قصر و این بند و بساطا هم که تو فکرش نیستیم، بعید میدونم به مزاجمون بسازه... برو مزخرف نگو کفر نگو ماشالاجون، ماشالات باشه با این لاطائلات بافتنت، به خود بیا مرد چی میگی، بروخداروشکر کن، خودت رو جمع و جور کن دنبال یه هدف تخته گاز برو.. جون عباسی جون کدوم کله رو کچل کنم آخه، آهان این کله یه مو داره، میبینی اصلا چیزی روش که با ماشین چمن‌زنی افتادی روش، جون عباسی به چی بنازم قربون شکلت، ما دوقدم بخوایم برداریم تو این دوره و زمونه باید لاجرم پامون رو بذاریم رو دم یکی دیگه، خدارو خوش میاد جون عباسی؟! بعد اونوقت من بخوام مگه بهم میدن. بابا گرفتاریم گرفتار فضا و اطراف و اکنافیم، به خدا امشب دیدم دیگه تو ختم سید، هیچکدومشون قیافه‌هایی نبودن انگار که بخوای باهاشون ارتباط بگیری اخت بشی، یجور بود انگار فهمیدی از اولم چندان قرابتی به سبک حالات و تمایلات و نوع نگاه اینها نداشتی، اما چرا بعضا دمخور میشدی چون چاره نداشتی و البته احترام میذاشتی و هنوزم میذاری ولی چرا تنها بودی؟ خب دلیلش همینه دیگه.. چی بگم والا ماشالاجون! ولی این تن بمیره بیا و این حرف و حدیثا رو ول کن، عزیز من نه نون میشه نه آب میشه، نه دنیا میشه نه عقبی میشه، خودت رو گرفتار کم و زیاد و چرا و واویلا نکن، زندگیت رو بکن، زیاد هم فکر نکن، اونچه که باید برسه میرسه، اونچه که باید قسمتت بشه میشه، تو فقط بپا دم کسی رو لگد نکنی خدای ناکرده، حق کسی رو پایمال نکنی، با مرام باش مرد زندگی کن، آزاد باش حرص و جوش الکی نزن قربون شکلت، دنیا به هیچکس وفا نکرده قصه دیروز و امروز نیست، حسرت نخور، سرت رو بنداز پایین عبور کن، ساکت باش فقط با خودش نجوا کن، اگر بهت نشون داد که خودش رو شکر اگر هم نداد که صلاح و خیریتی بوده لابد..  عباسی‌جون آخه من حرف بزنم اون هیچی به هیچی؟ دیس غذا بگرده غذای ما فقط بی قاشق باشه؟! مگه میشه آخه، حتما نشونه است این دیگه، میخواد بگه دوست ندارم یا راضی نیستم ازت، ما ظرف لیلی اینا حالیمون نیست، قاشق نداد یعنی اضافی اومده غذا برای تو نیست، بابا خب به آدم برمیخوره، آدم آب میشه از خجالت که خب مصبتو شکر اوس کریم ما رو روندی از خودت، چی میخوای بگو ما حال فکر کردن نداریم، ما اصلا نای خوب نیگا کردن نداریم، به خدا عباسی‌جون میخوام زار زار گریه کنم که چرا نمیدونم چیکار باید بکنم، جوابی نیست هیچکس پاپی ما نمیشه که ماشالاجون به قربون این کن، همه میگن اون نکن، اون نکنیا، دست از پا خطا نکنیا، بابا زندگی ما رو حسابی کرده روغنمون قاطی، شما ما رو نکن قاطی این مسائل... ماشالاجون توکل کن به خدا حل میشه، تهش زیر خاک رفتنه دیگه حرص نخور استفاده‌ات رو ببرم.. آخه عباسی‌جون حرفا میزنیا، خب چرا رو دور تند نیست اگر قرار نیست اتفاقی بیفته؟ نه چرا هست حالا که فکر میکنم چقدر زود گذشت، میدونی چرا چون خوش نگذشت.. ماشالاجون قربون چونه‌ات برم من، من باید زودتر برم جایی کار دارم، تو هم بشین با خودت دوستانه و صادقانه سنگات رو وابکن، یه کم هم خوش‌بینی رو تونستی بیشتر چاشنی بکنی ضرر نمیکنی، به خدا توکل کن به خوبانش توسل کن، قطع تعلق کن، کاری که باید انجام بدی رو بشناس و بفهم و یاعلی بگو و کمر همت رو ببند. دنیا کم و زیادش کم‌ه، غصه نخور، شاید تقدیر این بوده که هست، ما هیچکاره‌ایم. حافظ میگه چو قسمت ازلی بی‌حضور ما کردند، گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر، البته به نظر من حافظ دراینجا حس شوخ طبعیش هم در کلمه اندکی گل کرده بوده ولی خب، مثل اون بیت پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین به فلانش. القصه ارادت.. چاکرم عباسی‌جون ببخشید سرت دردآوردم حسابی نوکرم یاحق..

یکی از سلسله دعاهای همیشگی منه:

خدایا دلهای ما را از هم و غم دنیا پاک کن.

دلهای ما را از محبت و معرفت خودت سرشار کن.

دلهای ما را به هم نزدیک کن.

اخلاق ما را نسبت به هم نیکو کن.

و ما را به فقدان و از دست دادن عزیزانمان امتحان نکن...

 این تن بمیره دعاهای قشنگی نیست که میکنم؟! :)

نه نامه فدایت شوم، گاهی به کبوتر نامه‌رسان باید گفت جان مرا بگیر...

از بعضی جز خنثی بودن خوبی‌ای برنمی‌آید.. این یعنی چیزی برای از دست دادن ندارند..

نیازی به زیستن نیست، وقتی انگیزه‌ای نیست..
فجئه مرگ ناگهانی نیست، توقف ناگهانی برای زیستن است...

در چه حالی؟!

_ دلتنگ

چه کاره‌ای؟!

_ ناراحت