این سربازی هم که شده قوز بالا قوز.. قدرت تصمیمگیری و تمرکز رو ازم گرفته.. مغشوشه مغزم.. داغونم مثل یه انبار پر از جنس که منفجر شده... برم، نرم؟ بالاخره که باید برم، زودتر برم یا دیرتر با این وضع مردد چه فرقی میکنه اصلا.. اصلا قراره به کجا برسم؟ چیکار بکنم؟ چیکاره بشم؟ وای به من وای، این حرفها حرفهای یه پسر ۱۵ساله است نه من. هنوز سوالهای بچگیم هم حل نشده انگار؛ پس چرا فکر میکردم حل شده بعضیاش؟ چیکاره بشم، این آخه سوالیه که الان بخوای بپرسی؟ خب هیچکاره نشو؛ هیچی نشو مگه چی میشه؟ میخوای چیزی بشی که چی بشه؟ بری یه چیزی الکی بخونی که بگی تو هم مثل بقیه مدرک گرفتی؟ اصلا چیکار کردی غیر از خوندن و خوندن و خوندن تو تموم عمرت؟ بابا بسه دیگه، کسب علم بس نهها ولی این وضع بسه به خدا...
- ۱ نظر
- ۲۹ آذر ۹۸ ، ۱۴:۰۴