مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

۶۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

 

 یکی از خالصانه‌ترین ارتباط‌های من این روزها، با رفتگر محلّه‌ی مان در حین رفت یا برگشت از پادگان مشاهده‌اش میکنم. شاید برخورد و تلاقی ما یک نگاه و دوسه ثانیه سلام و احوالپرسی باشد امّا بی‌شائبه‌ترین و بی‌ریاترین سلام و علیکی است که بین من و یک غریبه ردّ و بدل میشود، او خستگی تکلّف مرا میبیند و با روی گشاده ابتدا به سلام میکند و من صداقت زحمت او را میبینم و به بزرگ منشی‌اش غبطه میخورم!...

 

 

یکزمان برمیگردی میبینی که تو اونقدرها هم بد نیستی و دیگران، آنقدرها هم خوب نیستند و آنوقت به همه‌ی کسانی که دست رد به سینه‌ات زدند و پشت پا به تو زدند و نادیده‌ات گرفتند و ناچیزت شمردند و فراموشت کردند و تمام خوبی‌هایت را بحل کردند و خرد و خاکشیرت کردند بدت می‌آید...!

 

 

تصویر پاره کردن طناب دار با چاقوی میوه خوری...!

 

 

اتفاقی گوش دادم، کاری به کیفیت آهنگ و پیشینه کار خواننده ندارم چون چندان آشنایی ندارم باهاش، ولی آواز قوی احمدوند برای منه!

 

 

درست یکسال از سربازی گذشت! سال قبل در چنین روزی اعزام شدم به شهر کوه‌های سر به فلک کشیده و سرسختو سنگی دیار فرهاد، کرمانشاه!

 

 

 

دل دادمش به مژده و خجلت همی‌ برم

زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست

شکر خدا که از مدد بخت کارساز

بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست، حافظ

 

 

میدانم، خودم هم میدانم که میتوانم مظهر تجلّی حضرت حق باشم، یکپارچه نور بشوم، نه آنکه نام و نشانی از من بماند که تمام خضوع شوم و این سبکی مرا تا آستان عرش الاهی ببرد، این را گاه مکاشفه کرده‌ام و بعینه مشاهده کرده‌ام، در لحظاتی از خلوت و ظهور خیر در جلوت و چه در قامت و قیامت ابدان و عیون دیگری، انسان محل نزول روح الامین بشود کم کاری نیست ولی امان از بعضی زمان و مکانها و دست لطف و چشم عنایت الاهی... امّا چه کنیم..!

 

 

هیچوقت هیچ چیز درست نمیشه، بپا خرابترش نکنی..!

 

از خیر نامه‌هایی که نوشتم، گذشتم...

 

 

 به مهاجرت فکر کنم؟ من گاهی به این فکر میکنم چطور خودم رو نفله کنم...